شنبه 25 آذر 1403 - 14 جمادی الثانی 1446
  • استاد مدعو: حجت الاسلام و المسلمین احمد واعظی زید عزه
  • زمان: 13 آذرماه 1400
  • مکان: مدرسه عالی فقه و اصول امام حسین علیه السلام
  • محور نشست: آشنایی با دانش های جدید مرتبط با علم اصول
  • موضوع: معرفی دانش های زبانی مرتبط با علم اصول

بسم الله الرحمن الرحیم

«معرفی دانش های زبانی مرتبط با علم اصول» - حجت الاسلام احمد واعظی زید عزه

طرح بحث

قرن 20 در حوزه تفکر، چرخش زبانی یعنی توجه ویژه ای به مقوله زبان و مطالعه در ابعاد مختلف صورت گرفت؛ هم موضوع مطالعات و هم گونه ی مطالعه متنوع شد. مثلا مطالعات لغت شناسانه قبلا هم مطرح بود ولی گسترده تر شد یا بر بحث های ساختار زبان (صرف و نحو) خیلی کار انجام گرفت خصوصا کارهای چامسکی در حوزه ساختارهای مشترک زبان های مختلف که به ماشین های ترجمه منتهی شد.

اما فضاهایی وارد مطالعات زبانی شد که قبلا مورد توجه نبود مثلا:

  • خود معنا از دو جهت مورد مطالعه قرار گرفت:
  • مطالعات زبان شناسانه: مطالعات تجربی و توصیفی راجع به بافت معنایی یک زبان خاص، یعنی بحث از معنا در یک زبان طبیعی مانند مجموعه جملاتی که اعتقاد و باور را بیان می کند یا جملات شرطی یا جملات مربوط به جنس تعبیری.
  • مطالعات فلسفی (نظریه های معنا): مانند اینکه فارغ از زبان خاص، اصلا معنا چیست؟ چه تحلیلی از معنا وجود دارد؟ نظریه های مختلفی وجود دارد از انکار معنا تا تلقی های مختلف و حتی حسب کاربرد تعریف کردن. یا بحث زبان از حیث حکایتش از خارج، چگونه زبان (صوت یا کتابت) محکی پیدا می کند؟ که بحث وضع علم اصول، اینجا قرار می گیرد.
  • یک فضای جدید دیگر، «نسبت زبان و فرهنگ» است؛ چقدر زبان درآمیخته با فرهنگ است؟چگونه فرهنگ خود را در زبان نشان می دهد؟ چقدر تغییر فرهنگ باعث تغییرات معنایی می شود؟ مثلا بحث های نصرحامد ابوزید که آیات قرآنی را متأثر از فرهنگ زمانه می داند، نتیجه اینگونه بحث هاست که کلیت زبان را فرهنگ پیچ می دانند. حد اغراقی نقش فرهنگ در زبان، این است که گفته می شود چون ما در یک کانتکس فرهنگی دیگری هستیم، نمی توان متون فرهنگ گذشته را فهمید!
  • «رابطه زبان و اندیشه»؛ مانند اینکه اساسا فکر کردن بدون زبان امکان ندارد یا جنس اندیشه، اقتضاء آن زبان است و محدودیت ها و وسعت های زبان، برای صاحبان آن زبان، محدودیت یا وسعت اندیشه ایجاد می کند.
  • «متن و گفتار از حیث فهم و تفسیر»؛ در گذشته همت این بود که متن چه می گوید اما در قرن 20 سوال این شد که ما چگونه متن را می فهمیم؟ ساز و کار حصول فهم و تفسیر چیست و چه عواملی در آن دخیل است؟ مثلا در نظریه های ادبی، از تئوری ها و نظریه های قرائت متن بحث می شود که اصلا متن را باید فلان گونه قرائت کرد. بحث دیگر، «هرمنوتیک» است که جداگانه به آن می پردازیم.

جنس مطالعات زبانی قرن 20

این مطالعات باعث شد شاخه ها و محورهای مطالعات مختلفی حسب جنس آن زاویه نگاه شکل بگیرد. همه آن محورها را نمی توان تعبیر به دانش کرد زیرا در عرف کنونی، دانش بیشتر تداعی کننده ساینس (دانش روشمند تجربی) است درحالیکه همه این مطالعات، از جنس ساینس نیستند مثلا هرمنوتیک فلسفی یا نظریه ادبی یا ... اما اگر دانش را به معنای لغوی خود (آگاهی) لحاظ کنیم، دانش های زبانی که ابعاد فلسفی دارد نیز داخل در آن می شود.

اهمیت این مطالعات برای ما

فرهنگ و تمدن اسلامی گرچه از عنصر عقل و تجربه هم بهره مند است اما به شدت متن محور است (در مقابل فرهنگ یونانی که به شدت عقل محور و حکمت محور بوده و در مقابل فرهنگ غربی که به شدت علمی تکنولوژیک است) و شالوده بنیان روابط اجتماعی و شبکه باورداشت ها و نظام ارزشی و نمادها همگی به شدت متأثر از آموزه های کتاب و سنت است. درنتیجه هر چیزی که بتواند تأثیر مثبت یا منفی در فرآیند فهم و تفسیر این متون بگذارد، برای ما اهمیت پیدا می کند و باید از آورده هایی که برای فهم بهتر آمده است، استفاده کرد و به آنچه که متد و رویه و نظریه تفسیری ما را به چالش می کشد، پاسخ داد.

علم اصول فقه

مباحث مربوط به حوزه زبان (غیر از صرف و نحو و معانی و بیان ... که قبل از قرن 20 هم بوده است) معمولا در علم اصول بحث می شده است. گاهی هم به طور مختصر در مقدمات تفسیر و گاهی هم در منطق آمده است. برخلاف غرب که شاخه های مطالعاتی و دیسیپلین های مختلف درست کرد، ما برای این مطالعات در علوم اسلامی تفکیک قائل نشدیم و در علم اصول از آنها بحث کردیم و همین عامل باعث شده است که عده ای علم اصول را فربه بدانند. کلام آن ها از این جهت صحیح است که این دانش های زبانی با غایت علم اصول یا موضوع آن سازگار نیست و از آن ها استطرادا و در حد نیاز بحث می شده است. لذا هرچند نقاط اتصال در علم اصول نسبت به این مطالعات زبانی وجود دارد اما چون ما شاخه جداگانه ای برای اینگونه مطالعات باز نکردیم، اولا تحقیق و توسعه لازم را پیدا نکرده است ثانیا باعث انتقاد به علم اصول هم شده است.

پس شاید راه درست این باشد که دو سطح از مباحث علم اصول داشته باشیم؛ یک سطح برای کسانی که صرفا می خواهند از دانش اصول در هدف ویژه خود (اصول و قواعد دخیل در استنباط فقهی) بهره ببرند و یک سطح دیگر به طور تخصصی وارد این مطالعات بشوند و هرچند خروجی آن مستقیما دخیل در استنباط حکم فقهی نیست اما نمی توان نسبت به آن بی تفاوت بود چراکه جهان فکر و اندیشه معطوف به این بحث ها شده است.

هرمنوتیک فلسفی

تک تک شاخه های مطالعات زبانی قابل بحث است اما هرمنوتیک را به طور ویژه باید بحث کرد.

هرجا بحث از فهم و تفسیر است، دو گونه مطالعه مطرح می شود:

  • مطالعه هنجاری: درک ضوابط و قواعد (از قواعد دستوری و لغوی گرفته تا قواعد حاکم به تفهیم و تفهم عقلایی مثل اصاله الظهور)
  • مطالعه توصیفی: مانند چیستی معنا، عوامل دخیل در فهم و تفسیر، رابطه لفظ و معنا

این مطالعات در تاریخ اندیشه غرب در قالب دانش «هرمنوتیک» شکل گرفت[1]. هرمنوتیک از هِرمِس گرفته شده است و هرمس در اساطیر یونانی، پیامبر و واسطه بین خدایان و مردم بوده است و کلام خدایان را برای مردم تفسیر می کرده است.

پیدایش هرمنوتیک به عنوان شاخه دانشی در قرن 17 و از جنس روش شناسی و معرفت شناسی بوده است و تا قرن 19، عهده دار «تنقیح اصول و قواعدی بوده است که دخیل در فهم متن و پرهیز دادن از سوء فهم می شده است».

در قرن 20 با کتاب «هستی و زبان» هایدگر فضای جدیدی گشوده می شود و آن فضای هرمنوتیک فلسفی است یعنی عهده دار «تحلیل ماهیت فهم و عوامل دخیل در آن» است و هایدگر بحث پیش ساختار داشتن فهم را مطرح کرد (هرگاه چیزی را می فهمیم بر اساس پیش ساختارهای فهم است، دنیای ذهنی ما در فهم تأثیر گذار است).

مهمترین آورده هایدگر در آن کتاب، این بود که «فهم و تفسیر وجودی است». این، تقابل با تلقی دوران مدرن از علم است؛ تلقی دوران مدرن از علم این بود که عالم تا می تواند باید بی طرف باشد و بیرون از موضوع پژوهش خود، پیش دانسته های خود را دخالت ندهد و پله به پله اتباع روش کند، روش ما را به حقیقت می رساند یعنی برای رسیدن به علم در هر شاخه دانش، راهبر به سوی علم، روش مناسب است. هایدگر با این تلقی مقابله کرد و معتقد بود که فهم وجودی است و ما با همه هویت و پیش دانسته ها و انتظارات و علایق خودمان در فرآیند فهم داخل می شویم.

سپس گادامر در کتاب «حقیقت و روش» مفصل بحث کرد که اساسا روش سهمی در حقیقت ندارد و اصلا فهم بدون دخالت افق معنایی شما امکان ندارد و عنوان «اعاده حیثیت از پیش داوری» را مطرح کرد.

این محور مطالعاتی یعنی اساسا چگونه می فهمیم؟ چه چیزهایی در فهم ما دخالت می کند؟ آیا فهم معتبر و نامعتبر یا درست و غلط یا بهتری و بدتری معنا دارد؟ نقش متن، ماتن، مفسر، کانتکس تاریخی و... چیست؟ را هرمنوتیک فلسفی می نامیم.

نکته: هرمنوتیک فلسفی دو اصطلاح است:

  • اصطلاح عام: حوزه دانش و مطالعاتی درباره فهم متن و شرایط و عوامل دخیل و بحث های فلسفی درباره آن
  • اصطلاح خاص: آراء هرمنوتیکی هایدگر و گادامر

اتفاقا همین هرمنوتیک فلسفی است که نظریه تفسیری و متد مواجه ما با متون دینی را با چالش مواجه می کند لذا از این جهت خیلی مهم است. همچنین مباحث هرمنوتیک روش شناختی تا قبل از شکل گیری دانش های زبانی وجود داشت اما امروزه بخاطر غنا پیدا کردن دانش های زبانی، در این شاخه ها پخش و مندک شده است و عملا آن چه که تحت عنوان هرمنوتیک زنده و پویا است، هرمنوتیک فلسفی است.

 

[1] برای تاریخ هرمنوتیک مراجعه کنید به: فصل دوم از «درآمدی بر هرمنوتیک» حجت الاسلام احمد واعظی