💠موضوع :
«جلسه افتتاحیه حلقه فقه تربیت»
💠با حضور:
حجت الاسلام و المسلمین عالم زاده نوری
🔹معاون محترم تهذیب حوزه علمیه
🔹مولف و محقق برجسته حوزه تربیت اسلامی
💠چهارشنبه 1401/09/30 ساعت ۱۶
🔹کارگروه فقه تربیت
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه افتتاحیه حلقه ی فقه تربیت مدرسه عالی فقه و اصول امام حسین علیه السلام
سخنران: حجت الاسلام و المسلمین عالم زاده نوری
مقدمه
هر شخصی یک هویت فردی دارد که ویژگی های فردی او محسوب می شود و اختصاص به او دارد؛ مثل اینکه فلان چهره و رنگ و قد را داراست. هر شخصی علاوه بر هویت فردی، یک هویت نوعی دارد که عبارتست از اینکه انسان است و عقل و اختیار دارد؛ یک هویت صنفی نیز داراست مثلا ما طلبه هستیم در کنار سایر اقشار مختلف اجتماع. از پایه 6 به بعد باید یک هویت تخصصی انتخاب کنیم. بعضی از این هویت هایی که داریم، اختیاری و اکتسابی نیست مثلا هویت فردی ما اختیاری و اکتسابی نیست و هویت نوعی ما نیز اکتسابی نیست، اینکه ما انسان شده ایم و اختیار و عقل داریم نیز تحت اختیار ما نیست و کسی از مانظر خواهی نکرده است که ما انسان باشیم و اختیار داشته باشیم؛ لکن بعضی از اقسام هویت را انتخاب می کنیم. مثلا هویت طلبگی را انتخاب کرده ایم. هویت تخصصی را نیز بعد از دوره ای که در هویت صنفی هستیم، انتخاب می کنیم. در عالم طلبگی می توان کارهای گوناگونی انجام داد ولی باید در یک زمینه تخصص داشته باشیم. یعنی یک سنگر را باید برای خدمت انتخاب کرد. یکی از این سنگرها، سنگر تربیت اسلامی است.
رویکردهای نظام آموزشی حوزه
حوزه های علمیه قبل از انقلاب اسلامی برای تربیت عالمان دین با محوریت فقه و اصول و فلسفه، دروسی را در نظر گرفته بودند که بعد از ادبیات خوانده می شد و دروس دیگری مانند تجوید و تاریخ و تفسیر و ... را خودشان مطالعه می کردند. خدماتی که از ناحیه طلاب ارائه می شد، خدمات عمومی مانند تبلیغ بود.
بعد از انقلاب، حاکمیت در اختیار نهاد دین قرار گرفت و روحانیت توانست در مهندسی اجتماعی حضور پیدا کند و ادعا بر این بود که اسلام نسبت به اداره جامعه برنامه دارد و روحانیت باید برنامه دین را در مقام اداره جامعه به کار بگیرد. روحانیتی که فقه و اصول خوانده بود برای این مسئولیت جدید آمادگی کافی را نداشت. بعضی به این فکر افتادند که نظام آموزشی حوزه را ترمیم کنند تا طلبه کارآمد متناسب نیازهای روز جامعه پدید بیاید. مثلا مرحوم آیت الله مصباح یزدی دغدغه مندانه دنبال این بودند که طلاب را از حیث توانایی مجهز به اموری کنند که در جامعه امروز کاربرد داشته باشد. حضرت امام در پیام خودشان سوم اسفند سال 1367 فرمودند که فقه و اصول موجود برای اداره جامعه کافی نیست.
مرحوم آیت الله مصباح علوم انسانی را اضافه کردند بر اساس این اعتقاد که نرم افزار اداره جامعه در جوامع غربی، علوم انسانی است. قطعا دین اسلام متکفل سعادت جامعه است و همانطور که برای فرد دستور العمل دارد برای جامعه نیز دستور العمل دارد و همانطور که انسان کامل تحویل می دهد جامعه کامل نیز تحویل می دهد. لکن ما دائما دنبال مسائل فردی بودیم و دستوری برای سعادت جامعه در رساله های عملیه ما پیدا نمی شد.
در دنیای غرب برای مدیریت اجتماعی، دانش های انسانی را پدید آوردند مثل علوم سیاسی و علوم تربیتی و اقتصاد؛ ولی ما چنین دانش هایی نداشتیم و حوزه باید به سمتی حرکت کند که بتواند علوم انسانی را اسلامی کند یعنی اسلامی سازی علوم انسانی. این ادعایی که انقلاب اسلامی کرده که من می توانم نه شرقی بگویم و نه غربی و نه مدل های شرقی و نه غربی را برای اداره جامعه شایسته می دانم، باید آن مدل را تحویل می دادیم. بعضی حوزویان باید این کار را انجام داده و مدل را پیدا کرده و در جامعه محقق کند. مرحوم آیت الله مصباح می فرمودند در گفتگویی با شهید مطهری و شهید بهشتی و آیت الله مهدوی کنی، به این نتیجه رسیدیم که کوتاه ترین راه برای دستیابی به نرم افزار اداره جامعه از نظر اسلام این است که نرم افزار اداره جامعه را در دنیای غرب ببینیم و بعد آن را اسلامی سازی کنیم. یعنی موضوعات آنها را ببینیم و با فضای بحث آشنا شویم و آن را بر منابع دین عرضه کرده و پاسخ آنها را از دین استخراج کنیم. موسسه امام خمینی (ره) برای این منظور تشکیل شد و در ادامه مراکز دیگری به این منظور شکل گرفتند از قبیل مدرسه عالی شهید مطهری و دانشگاه امام صادق علیه السلام و دانشگاه علوم اسلامی رضوی. نگاه این بود که طلبه فاضلی که با منطق علوم دینی آشناست علوم غربی را یاد بگیرد یعنی یک بسته علوم اسلامی مانند فقه و اصول و حدیث و ... داشته باشد و یک بسته علوم غربی و ترکیب صورت گیرد و از آن یک علوم اسلامی خارج شود. از این تجربه حدود چهل سال گذشته است. آن چیزی که آیت الله مصباح می خواستند محقق نشده است یا کامل محقق نشده است چرا که خروجی این موسسه و امسال آن افرادی شد که از حیث قوام شخصیت حوزوی، استانداردهای لازم را ندارد -هرچند ممکن است بعضی از افراد، قوام شخصیت حوزی را داشته باشند ولی این دستگاه آموزشی، استاندارهای لازم روحانی بودن را تأمین نکرد- فارغ التحصیلان این موسسه مجموعا، در حوزه، ملای حوزوی محسوب نمی شوند هرچند در رشته های خودشان متخصص شدند مثل روانشناسی و اقتصاد و تاریخ و ... لکن یک عالم طراز بالای حوزه محسوب نمی شوند.
تجربه سوم حوزه، مرکز جامع علوم اسلامی ولی امر تحت نظر آیت الله اراکی بوجود آمد. علمایی مثل آیت الله شب زنده دار، آیت الله حسینی بوشهری و... در جلساتی فکر کردند که چکار کنیم هم طلبه کارآمد باشد و هم ملای حوزوی. طلبه قبل از انقلاب ملای حوزوی بود ولی کارآمد نبود و طلبه موسسه امام کارآمد بود ولی ملای حوزوی نبود. تجربه سومی که شروع شد این بود که مرکز فقهی تشکیل شود و کارهای فقهی و اصولی انجام شود و ملای حوزوی تحویل داده شود و بعد از چند سال درس خارج که طلبه مجتهد یا قریب به اجتهاد شد، کار تخصصی انجام دهد.
در یکی از کشورهای شرق آسیا یک دوره آموزشی اژدها کُشی تشکیل شده بود و هزینه های آن سنگین بود و تمارین سختی داشت و دوره بسیار طولانی بود تا اینکه فارغ التحصیل شدند و به نفرات اول جایزه داده شد. بعد کسانی که دوره را گذارنده بودند نزد استاد رفتند و سوال کردند که الان باید چکار کنیم. استاد گفت حقیقت این است که چندین قرن است که دیگر اژدها موجود نیست و نسل آنها منقرض شده است. آنها شاکی شدند که چقدر هزینه کردیم و وقت گذاشتیم حالا چکار کنیم. استاد در جواب گفت، راه حل وجود دارد و آن راه حل این است که شما نیز مانند من کلاس های اژدها کُشی تأسیس کنید. گاهی وقت ها کلاس اژدها کُشی حکایت ماست. چندین سال فقه و اصول می خوانیم که در آخر استاد همین دروس شویم. شاگردان نیز همین راه را طی کنند و هکذا.
دستگاهی را در نظر بگیرید که هنرش این باشد که مثل خودش را تولید کند. این دستگاه بی خاصیتی است چرا که همه دستگاه هایی که تولید می شوند تنها هنرش این است که مثل خودش را تولید کند. ما اگر در حوزه چنین کاری را انجام دهیم، فقه و اصول امر بیهوده ای می شود. فقه و اصول باید خارج از خودش کاری را انجام دهد مثلا گره ای را باز کند و مشکلی را حل کند. اگر هنر عالمان دین این نیز باشد که فقط مانند خودشان را تولید کنند، دقیقا مانند همان کار اژدها کشی است. ما باید بتوانیم با فقه و اصول، گره ای از گره های جامعه را باز کنیم حال یا سعادت فردی یا سعادت اجتماعی. گره ای که با فقه و اصول می توانیم باز کنیم چیست؟ مرکز جامع علوم اسلامی به این فکر کرد که با سختی هایی که صورت گرفت، مجتهد تربیت شد و این مجتهد تنها کارش تربیت مجتهد دیگر نیست بلکه باید گرهی را باز کند. حال چه گرهی را باید باز کند؟ بعد از اینکه طلبه به مرتبه عالی علمی رسید باید انتخاب رشته در یکی از موضوعات تخصصی مانند حقوق، اقتصاد و قضا و... کند و در این زمینه ها تحصیل کنند و بعد به عنوان فقیه اینجا مسأله حل کنند. یعنی با فقاهت خودشان مسائل حقوقی و قضایی و اقتصادی و فرهنگی را حل کنند. این تجربه سوم حوزه بود که متوقع بود خروجی آن هم کارآمدی داشته باشد هم ملای حوزوی باشد. این مدل در حال اجرا شدن است. مراکز دیگری نیز این کار را شروع کردند مثل موسسه عالی فقه و علوم اسلامی. ما باید این تجربه را تکمیل کنیم. در نقطه حساس تاریخی قرار گرفته ایم و در شرایطی هستیم که هم کار زیاد است و هم ابهام. باید بتوانیم مدل خود را تقویت کنیم.
الگوی جدید مدرسه عالی امام حسین علیه السلام
در تجربه سوم، ارتباط طولی بود به این معنا که شخص اول ملای حوزوی می شد بعد وارد تخصص می شد. تجربه چهارم این است که رابطه طولی وجود ندارد که بحث های حوزوی تمام شود و بعد به دنبال تخصص باشیم بلکه گفته اند طلبه در کنار فقه و اصول، مطالعات تربیتی را که قرار است در چهار سال متمرکز خوانده شود، لابلای مباحث فقه و اصول خوانده شود که تنوعی نیز ایجاد شود و مباحث شیرین تر شود. تفاوت این طرح با موسسه امام خمینی(ره) این است که آنجا غلظت مسائل تخصصی زیاد شد و طلبه از فضای فقه و اصول فاصله گرفت؛ ولی این طرح می گوید فقه و اصول اصل باشد و مسائل تخصصی، جانبی باشد. این طرح الگوی جدیدی است.
تذکر
نکته ای که لازم است دانسته شود این است که طلبه های فاضل سخت گیری هایی در مباحث علمی دارند. وقتی شما در کلاس اصول یا فلسفه هستید از مباحث و دقت های بالای آن احساس رضایت می کنید. ولی در عرصه علوم اسلامی اینطور نیست چرا که ما در علوم انسانی اسلامی، در ابتدای راه هستیم و از آن دقت ها خبری نیست -البته علوم انسانی غیر اسلامی چون سابقه کهن دارد دقت ها وجود دارد-
اقسام پژوهش در فضای علوم اسلامی
برای تولید علوم انسانی اسلامی که نیاز انقلاب ماست، که نرم افزار اداره جامعه است، فضلای حوزه دغدغه داشتند که اگر حکومت اسلامی شد چطور می توان پاسخگوی نیازها شد. چند حرکت انجام گرفت. حرکت اول، حرکت مرحوم آیت الله مصباح بود. ایشان در مشورتی که با شهید مطهری و آیت الله مهدوی کنی و شهید بهشتی داشتند به این نتیجه رسیدند که نقطه عزیمت را علوم انسانی غربی قرار دهند. علوم انسانی غربی را پالایش و ترمیم کنند و از آن علوم انسانی اسلامی استخراج کنند.
روش دوم روشی بود که علمای دیگر به کار گرفتند و گفتند نقطه عزیمت را علوم اسلامی قرار دهیم لکن علوم اسلامی کارآمد نیست و رویکرد اجتماعی ندارد. این علوم را غنی سازی کرده و کارآمد کنند و از آن علوم انسانی اسلامی استخراج کنند. مثلا اخلاق را با رویکردهای جدید، پایه علم روانشناسی قرار دهیم. اقتصاد را بر پایه مکاسب بنا نهیم. مکاسب را پایه قرار دهیم و بارور کرده و غنی کرده و ِبروز کرده و از آن اقتصاد اسلامی خارج کنیم. حقوق را از فقه استخراج کنیم همینطور سایر علوم اسلامی را. معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی چنین کاری کردند که بعدا تبدیل به پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی شد. پژوهشگاه، پژوهشکده اخلاق و تربیت، فلسفه و کلام، تاریخ و سیره و... دارد. پژوهشکده اقتصاد و مدیریت و روانشناسی ندارد. علوم سنتی حوزه را سعی کرده اند بِروز کنند.
روش سوم، این بود که بعضی گفتند نمی توان علوم اسلامی را با علوم غربی به هم چسباند و علوم اسلامی تولید کرد. باید علوم اسلامی را از نو ساخت. مبادی و مبانی علوم اسلامی را شروع کرده و به علوم انسانی اسلامی برسیم. در فلسفه علوم و معرفت شناسی و منطق کار کردند و گفتند منطق صوری مشکل دارد. منطق صوری ما ذات انگار است و به اشیاء به صورت استقلالی نگاه می کند در حالی که باید اشیاء را در رابطه ها ببیند و نگاه منطق درست نیست و آن را اصلاح کردند تا به فلسفه و معرفت شناسی و علوم انسانی اسلامی رسیدند. فرهنگستان علوم اسلامی چنین کاری کردند. از این تلاشهای سه گانه حدود چهل سال طول کشیده است. هر سه تجربه لازم بود و هر سه ناظر به نیاز جامعه تلاش کردند ولی واحد تولید علم، یک روز و دور روز و چند روز نیست بلکه نیازمند قرن است. باید خیلی زحمت کشید و در زمان معتنی بهی علم تولید شود.
ما میراث دار این تجربه ها هستیم. باید این تجربه ها تحلیل شود و از کنار هم گذاشتن آنها تجربه جدیدی تولید شود.
انتخاب شما انتخاب مهمی است چرا که نقطه توقف ما همینجاست. مقام معظم رهبری فرمودند در سلسله تمدن اسلامی 5 مرحله داریم: انقلاب اسلامی، نیاز اسلامی، دولت اسلامی- که مراد از آن کل حاکمیت است – جامعه اسلامی، تمدن اسلامی. ما سالهاست در مرحله سوم هستیم که دولت و حاکمیت ما اسلامی نشده است. دولت اگر بخواهد اسلامی شود نیاز به نرم افزار اسلامی دارد. ما در این مرحله قرار داریم. مشکل همینجاست و نیاز به نرم افزار اسلامی داریم.
نظام مسأله های خودش را به حوزه عرضه کرده است. حوزه نظام را پدید آورده است و ادعا کرده که باید نظام را بر اساس نرم افزار اسلامی اداره کنیم. کارگزاران نظام به حوزه می گویند، که دستور لازم برای اداره جامعه را بیان کنید. پژوهشگاه ها تلاش خودشان را کرده اند. فقه های مضاف اینجا تولید شد. فقه تربیت، فقه اقتصاد، فقه خانواده و ... حوزه به سمت این رفته که نیاز جامعه را بوسیله فقه مضاف، پاسخ دهد. فقه مدیریت باید نظام مدیریت را بر مبنای اسلام تحویل دهد. فقه سیاست و تربیت و ... همینطور باید چنین کاری کنند.
معنای فقه مضاف
فقه های مضاف دو معنا دارد. یکی اینکه فقه مضاف را ذیل علم فقه تعریف کنیم و شعبه ای از علم فقه باشد. علم فقه از احکام و افعال مکلفین بحث می کند. در این معنا مثلا فقه تربیت از احکام و افعال مکلفین در موضوعات تربیتی بحث می کند یعنی کشف احکام خمسه تکلیفیه برای رفتارهای تربیتی. فقه مدیریت می شود کشف احکام خمسه تکلیفیه رفتارهای مدیریتی. فقه هنر می شود کشف احکام خمسه تکلیفیه رفتارهای هنری.
معنای دیگری از فقه های مضاف وجود دارد که ذیل علم فقه نمی گنجد یعنی فقه را به مثابه دانش نگاه نمیکند؛ بلکه فقه را به مثابه روش نگاه می کند. فقه یعنی فقاهت و اجتهاد و برخورد و مواجهه عالمانه و فنی و اصولی با منابع دین. فقاهت یعنی مجتهدانه مواجهه شدن با منابع دین. وقتی می گوییم فقه اقتصاد یعنی به روش فقهی و اصولی کاملا استناندارد، اقتصاد را از منابع دین استخراج کن. اولی کشف احکام تکلیفی حوزه اقتصاد بود و این معنای دوم فهم کل نظامات اقتصادی است به روش فقیهانه. اگر مراد از فقه های مضاف خصوص احکام تکلیفیه خمسه باشد، نیاز نظام را برآورده نمی کند. چون نظام ما دنبال نظام اقتصاد اسلامی و تربیت اسلامی و فرهنگ اسلامی می گردد و فقط نیاز به احکام ندارد. احکام فقط خطوط قرمز را مشخص می کند در حالی که ما فراتر از بایدها و نبایدها، احکام توصیفی نیز داریم. عمده فقه های مضاف ذیل علم فقه قرار گرفته در حالی که نیاز حکومت از این فراتر است.