فهرست:
برای رفتن به جلسه مورد نظر روی آن کلیک کنید:
📌 جلسه اول«1404/06/27»:
📌 جلسه دوم«1404/07/03»:
📌 جلسه سوم«1404/07/10»:
📌 جلسه چهارم«1404/07/17»:
📌 جلسه پنجم«1404/07/27»:
📌 جلسه ششم«1404/08/01»:
.
.
❇️«حدیث اخلاق استاد وحیدیزیدعزه»
.
.
.
💢 جلسه اول«1404/06/27»
📌🎙 برای شنیدن صوت جلسه اول اینجا را کلیک کنید.
.
.
.
🔴موضوع:
شرح خطبه ۳۴ نهجالبلاغه و حدیثی در باب محبت
🔰مقدمه: جایگاه والای کلمات امیرالمؤمنین (ع)
گفتن «قرآن کریم»، معنیش اینه که یک کرامتی داره که هر کسی دستش به قرآن نمیرسه: `لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ` (واقعه/۷۹). کلمات امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم واقعاً آدم باید بره توسل کنه و دعا کنه و نذر کنه و حرم که میره، یکی از تقاضاهایش این باشه که مثلاً ما نهجالبلاغه بخونیم. از کلمات اهل بیت، مخصوصاً امیرالمؤمنین که خب یک ویژگی هم داره کلماتش، معمولاً محرومیم. یعنی خود طلبهها هم میبینیم که بابش برایشان باز نمیشه. و یک تعبیری از آقا (مقام معظم رهبری) دیدم که صحیفه رو هم بعد از نهجالبلاغه گفته بودن؛ یعنی گفته بودن اول نهجالبلاغه بخونید، بعد یه مدتی بعد، صحیفه. یعنی صحیفه باز یک مرحله دستنیافتنیتره چه بسا. بههرحال، باید از خدا بخواهیم خدا توفیق بده، انشاءالله این بابش برامون باز بشه.
🔰 بخش اول: فصاحت امیرالمؤمنین (ع) و حکمت تفاوت آن با کلام پیامبر (ص)
هیچ اشکالی هم نداره ما امیرالمؤمنین (علیه السلام) رو فصیحتر از رسول خدا (ص) بدانیم. به لحاظ نه عقلی و نه نقلی، ادلهای برای بالاتر ندانستن فصاحت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حتی از رسول خدا (ص) مانعی نیست، بلکه شواهدی داره. بعضیها خیلی از این نگرانن، میگن: «چرا از این خطبهها، رسول خدا ندارن؟ چرا از این هنرنماییهای لفظی، رسول خدا اینجوری نکرده؟»
یک اشاره به این معنا تو قرآن هست که حضرت موسی (علیه السلام) وقتی خواستن مبعوث بشن، از این احساس وظیفههای ما طلبهها نداشتن! ما طلبهها وقتی بهمون یک جایی پیشنهاد میدن، سریع به این نتیجه میرسیم که بهترین گزینه برای اینجا من هستم! و دیگه شروع میکنیم از باب انجام وظیفه، اونجا رو چسبیدن و به هر ترتیبی دست و پا زدن که بریم اونجا انجام وظیفه. حضرت موسی (علیه السلام) خدا گفت: «بیا برو پیغمبر شو». گفت: `وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی` (قصص/۳۴)؛ «برادرم هارون از من زبانآورتر است، او را با من بفرست». این خیلی مهمه! به شما بگن: «آقا بیا برو برای این ده هزار نفر منبر برو»، «چه میدونم، تو این برنامه فعالیت کن»... نه از روی خجالت و ضعف نفس، از روی اینکه: «آقا واقعاً بین من و بین الله، فلانی بهتر از منه، بهتر از من میفهمه، بهتر از من [حرف میزنه]. برید سراغ او.» این یکی از کدهاییه که قرآن داده واسه طلبهها. طلبه اگه میبینی یکی از تو بهتره، خودت پیشنهادش بده.
و نکته بعدی این بود که پیامبر (ص) این قدرت را داشتند و اگه میخواستن، خطبههایی بالاتر از امیرالمؤمنین (علیه السلام) حتماً میگفتن، ولی چون قرار بود تفاوت قرآن با کلام عادی رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) معلوم باشه، حضرت معمولی صحبت میکردن. کلمات رسول خدا (ص) معمولاً کلمات سادهای بوده، خیلی اینجور که شما میبینید امیرالمؤمنین (علیه السلام) [خطبه دارند]، خطبههای نبوی اونجوری نیستن ظاهراً. حضرت شعر نمیخوندن. میدونید رسول خدا (ص) شعر که میخوندن، خرابش میکردن. یکی دو تا شعر خوندن تو عمرشون، وزنش رو عوض کردن، جایگاه [کلمات] رو عوض کردن، وزنش رو به هم زدن تا فرقش با قرآن روشن باشه و نسبت شعر و اینها رو باید دفع میکردن.
🟢جلوههای بیبدیل امیرالمؤمنین (ع):
کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) ویژه است و مثل خود حضرت، واقعاً جلوهای که از امیرالمؤمنین (علیه السلام) دیده شده، نمونه نداره، حتی در معصومین. حتی بعضی جهات رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) اجازه و اذن این سطح از جلوه در عرصههای مختلف رو خداوند متعال براشون به خاطر نکاتی نداده. مثلاً رسول خدا (ص)، توی کل عمر شریفشون نقل شده یک نفر رو به دست خودشون کشتن.
پیغمبر... من یه جایی امامت میکردم، امام جماعت بودم، این بندههای خدا، هی این پیرمرده میگفت: «حاج آقا با این نشین، این آدم عوضیه!» باز اون میگفت: «حاج آقا با اون نشین، اون خیلی آدم...». امام جماعت با همه باید بشینه، چاره نیست، امامه. حالا ما تو هیئت مدیره یکی دو تا «قتّال العرب» داریم، اونا رو میفرستیم جلو! یه چیزی شبیه «پلیس خوب و پلیس بد» که تو دنیا هست. امیرالمؤمنین (علیه السلام) این نقش رو برای رسول خدا (ص) بازی میکردن، یعنی کارهای اجرایی سخت رو امیرالمؤمنین (علیه السلام) میکردن، بعد کینه و اینها میافتاد گردن ایشون.
و جلوههای متعددی از حضرت داریم. شما تو همین خطبه ۳۴ نگاه کنید؛ داره از خودشون به عنوان سردار جنگی، سردار اقتصادی، سردار علمی-فرهنگی و سیاستمدar یاد میکنه. یعنی چهار تا جلوهی ویژه رو تو همین یک خطبه میبینید که این مجموعه در یک نفر، حتی در پیامبر (ص) و سایر ائمه (علیهم السلام) در این سطح دیده نشده.
---
🟢خطبه. ** شرح {خطبه ۳۴ نهجالبلاغه} جایگاه اصحاب خاص**:
**متن خطبه:** `«أَنْتُمُ الْأَنْصَارُ عَلَى الْحَقِّ وَ الْإِخْوَانُ فِی الدِّینِ وَ الْجُنَنُ یَوْمَ الْبَأْسِ وَ الْبِطَانَةُ دُونَ النَّاسِ بِکُمْ أَضْرِبُ الْمُدْبِرَ وَ أَرْجُو طَاعَةَ الْمُقْبِلِ»`
«أَنْتُمُ الْأَنْصَارُ عَلَى الْحَقِّ»`؛ شما یاران من بر محور حق هستید. `«وَ الْإِخْوَانُ فِی الدِّینِ»`؛ شما داداشای من هستید، برادران [دینی] هستید.
🟢**خاطراتی از مهربانی و کرم امیرالمؤمنین (ع)**
[بر خلاف آنچه] میگن امیرالمؤمنین (ع) خیلی تحویل نمیگیرن و زود جواب نمیدن... این از تهمتهاست! در واقع اصلاً اینجوری نیست. خیلی مهربانن، از اونم مهربانترن. بابا دیگه... بابای امت! حالا من داستان خیلی از این جریانات زیاد دارم که تو اربعین مثلاً میرید بیچاره میشید، تو نجف معمولاً آدم یه بیچارگی پیدا میکنه، نجف موکب کمه. هر دفعه یه جوری باباییِ خودشون رو به رخ آدم میکشن، بعد شیرینیشو میفهمی.
🔸خاطره اول (گرسنگی در نجف):
یه بار من گشنه مونده بودم. روم نمیشد با لباس [روحانیت] برم تو صف وایسم. واقعاً دیگه دم غروب داشتم غش میکردم نزدیک اذان. یه نگاهی کردم سمت گنبد حضرت... بعد یهو یکی تو کوچه نمیدونم چی بود، یه ساندویچ داد، دو تا کباب شامی لاش بود، خیلی هم خوشمزه بود! گفتم: «حالا من اینو کجا بخورم؟» دیدم یه مسجدی اونجا صدای قرآن میاد، بغل همونجا. رفتم تو مسجد، آخر مسجد نشستم خوردم. دیدید که آدم تو اربعین به عدد انفاس خلائق چیز میخوره، ولی این تو ذهن من مونده، مزهاش بینظیر! بعد بیجا شدیم، یه دفعه سیدی اومد... ما رو برد یه خونهای تو این کوچه پسکوچههای نزدیک حرم. خیلی هم نزدیک حرم بود. دو روز از ما پذیرایی کرد.
🔸خاطره دوم (پیادهروی بعد از اربعین):
ما یه سفری بعد از اربعین گفتیم پیاده برگردیم نجف. با چند تا از دوستان پیاده راه افتادیم. حول و حوش بیست و هشتم صفر بود، موکبها جمع شده بودن. یهو دیدیم یه خیمهای کنار جادهست، گفتیم بریم یه چایی بخوریم. رفتیم تو، دیدیم دو تا سید و دو تا شیخ نشستن. یه قابلمهای هم رو آتیشه. به ما گفتن: «بفرمایید غذا!» ما گفتیم: «نه، ما فقط چایی...» گفتن: «نه، باید بخورید!» یه غذایی آوردن... گوشتهای مکعبیِ سرخشده با پیاز و سماق و... با نون سمّون داغ! یعنی من تو عمرم همچین چیزی نخورده بودم! یکی از اونهایی که اونجا بود، پسر یکی از قضات شهید [عراقی] بود. گفت: «امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای خودش زاهد بود، برای مهموناش اتفاقاً سفرهدار بوده.» بعد یاد اون قضیه اون پیرمرده افتادیم که رفته بود خونه امام مجتبی (ع) غذا خورده بود، بعد داشت جمع میکرد ببره. گفتن: «برای کی میبری؟» گفت: «برای همسایهمون که میگن خیلی فقیره، علی بن ابیطالب!» گفتن: «آقا! این خونه همونه! اینجا سفرهی همون آقاست که نون جوی خشک میخورد!»
🟢**ادامه شرح خطبه: اصحاب، سپر و رازدار امام**
`«وَ الْجُنَنُ یَوْمَ الْبَأْسِ»`؛ شما پناهگاهها و سپرها و وقایههای «یوم البأس» هستید. در روز شدت و سختی، شما پناهگاهید. خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) بعد از رسول خدا (ص) اینجوری بودن. تعبیرشون چیه؟ میگن: «کُنَّا نَتَّقِی رَسُولَ اللَّهِ بِأَنْفُسِنَا» (شبیه به این مضمون در منابع مختلف نقل شده)؛ «ما با بدنهامون از رسول خدا (ص) مراقبت میکردیم». یعنی کار انقدر جدی شده بود که خودمون رو میانداختیم جلوی تیغ و تیر و شمشیر که به حضرت اصابت نکنه. شما «جُنَن یوم البعث» هستید.
`«وَ الْبِطَانَةُ دُونَ النَّاسِ»`؛ شما صاحبان سرّی هستید جدا از مردم. یعنی آدم میتونه با شما راحت باشه. یه درد دلهایی گاهی اوقات ولیّ جامعه داره، با هیچکی نمیتونه بگه جز اصحاب سرّ. «بطانه» به کسی میگن که تو باهاش درد دل میکنی، مشکلاتتو میگی. و جالبه این اصحاب سرّ، خیلیهاشون ایرانی بودن! اینم از عجایبه. سلمان، یونس بن ظبیان، محمد بن سنان هم ظاهراً ایرانیه. اینایی که حضرات یه چیزایی بهشون میگفتن که به بقیه نمیگفتن، توشون ایرانی زیاد بود. عقلشون خوب بوده، ظرفیتشون بالا بوده.
`«بِکُمْ أَضْرِبُ الْمُدْبِرَ وَ أَرْجُو طَاعَةَ الْمُقْبِلِ»`؛ بالاخره هر چقدر هم آدم قوی باشه، یک دستی میخواد که با اون قدرت خودش رو اعمال کنه. حضرت میگن: «من به وسیله شما، پشتکرده [به حق] را میزنم (یا برمیگردانم) و امید دارم که رویآورنده [به حق] را به اطاعت بکشم». چون «ضرب» هم به معنای زدن و هم برگرداندن و... است؛ کلمهی ذوالوجوهیه. و با شماست که من از «مقبل» (رویآورنده) امید اطاعت دارم. یعنی کسانی که توی تیم ما هستن، نگاه میکنن به شماها و طاعت [میکنند]. واقعاً هم انصار شخص خیلی مهمن، دور و بریها خیلی مهمن.
---
🔰بخش دوم: حقوق متقابل امام و امت
قسمت دوم خطبه: `«فَأَعِينُونِي بِمُنَاصَحَةٍ خَلِيَّةٍ مِنَ الْغِشِّ وَ سَلِيمَةٍ مِنَ الرَّيْبِ»`؛ «پس مرا یاری کنید با خیرخواهیای که از دغلکاری تهی و از شک و تردید سالم باشد».
بعد میفرماید: `«فَوَاللَّهِ إِنِّي لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ»`؛ «به خدا قسم من سزاوارترین مردم به مردم هستم». یعنی من از خود شما به شما اولیترم. بعد شروع میکنه حقوق رو شمردن. این خیلی مهمه:
🟢حقوق امت بر امام:
- **«أَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَةُ لَکُمْ»**: حق شما بر من، خیرخواهی برای شماست.
- **«وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ»**: و اینکه بیتالمال شما رو کامل به شما برسونم.
- **«وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا»**: و آموزش شما تا جاهل نمانید.
- **«وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا»**: و تأدیب و تربیت شما تا [آنچه را آموختید] به کار ببندید.
🟢حقوق امام بر امت:
- **«وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَةِ»**: حق من بر شما، وفاداری به بیعت است.
- **«وَ النَّصِیحَةُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ»**: و خیرخواهی برای من، چه در حضور و چه در غیاب.
- **«وَ الْإِجَابَةُ حِینَ أَدْعُوکُمْ»**: و اجابت کردن، هنگامی که شما را فرا میخوانم.
- **«وَ الطَّاعَةُ حِینَ آمُرُکُمْ»**: و اطاعت کردن، هنگامی که به شما امر میکنم.
🟢نکته کلیدی: اطاعت، مشروط به زمان امر است
نکتهی قشنگش اینه: اطاعت، مال «حین امر کردن» است. یعنی قبل از اینکه امام امر کنه، جای بحث هست. یعنی وقتی مشورت میکنیم، شما باید نظر بدی. باید بگی: «آقا به نظر من اینجوری نیست». این میشه «النصیحة». اما وقتی امر صادر شد، دیگه جای اطاعته. این خیلی نکتهی دقیقیه که حضرت اشاره میکنه.
---
🔰 بخش سوم: شرح دو حدیث اخلاقی
🔸 ۱. پاداش الهی برای امیرالمؤمنین (ع) در دفاع از پیامبر (ص)
حدیثی از امام صادق (علیه السلام) هست که میفرماید: «روزی جبرئیل نازل شد و به پیامبر (ص) گفت: خداوند به خاطر صبر علی (ع) در روز احد و دفاع او از تو، به او پاداش میدهد». ملائکه تعجب کرده بودند که چطور یک نفر به تنهایی از پیامبر (ص) دفاع میکند و بقیه فرار کردهاند. پیامبر (ص) فرمودند: «پاداش او چیست؟» جبرئیل گفت: «خداوند او را مأمور قبض روح تو قرار داده است». پیامبر (ص) علی (ع) را خواستند و این خبر را به او دادند. حضرت گریه کردند. پیامبر (ص) پرسیدند: «آیا از مرگ بیتابی میکنی؟» فرمود: «نه، از فراق شما گریه میکنم.» بعد حضرت فرمود: «ملائکه در غسل و کفن به تو کمک خواهند کرد و تو اولین کسی هستی که بر من نماز میخوانی و آخرین کسی هستی که از قبر من جدا میشوی.» **[مضمون روایتی از کتاب *الکافی*، ج ۱، ص ۴۵۸ و *بحارالانوار*، ج ۲۲، ص ۵۰۹]
🔸 ۲. محبت به زنان از اخلاق انبیاست
بریم سراغ حدیثی که اول بحث خوندیم. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: `«إِنَّ مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِیَاءِ حُبَّ النِّسَاءِ»`؛ «همانا از اخلاق پیامبران، محبت به زنان است.»[*الکافی*، ج ۵، ص ۳۲۰]
دوست داشتن زن، از اخلاق انبیاست. البته این حب، شهوترانی نیست. از روی معرفته. چون زن مظهر اسم «ربّ» خداست. همونطور که خدا ربّ العالمینه، زن هم ربّ البیته. این «حبّ» از روی معرفت به جایگاه زن در نظام خلقت است که خداوند او را مایهی آرامش قرار داده: `«لِتَسْkُنُوا إِلَیْهَا»` (روم/۲۱)؛ «تا در کنار او آرامش یابید». ازدواج بستر رشده. اونایی که ازدواج نکردن، نصف دینشون کامله! اونایی که ازدواج کردن፣ تازه اول گرفتاریهاشونه! [خنده] ولی کمال هم در همین است.
---
🔸 موضوع جلسه آینده: نقش محبت در تربیت است
بحث ما انشاءالله از جلسه آینده، «نقش محبت در تربیت» خواهد بود. کلید تربیت, محبته. `«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»` (آل عمران/۱۵۹)؛ «پس به برکت رحمت الهی، در برابر آنان نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده میشدند». یعنی اگر بخوایم کسی رو جذب کنیم و تأثیری روش بذاریم، کلیدش محبته.
**«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»**
«پایان جلسه اول»
---------------------------------------------------------------------
.
.
💢 جلسه دوم«1404/07/03»
.
.
📌🎙 برای شنیدن صوت جلسه دوم اینجا را کلیک کنید.
🔴 موضوع:
خطبه کوتاه 118 نهج البلاغه
.
🔰 مقدمه: خطر تعریف و تمجید نابجا
🟢 احتیاط در توصیف دیگران
عرضم به حضور شما، در آن خطبه کوتاه (اشاره به **خطبه 118 نهج البلاغه**)، حضرت صالحین از اصحاب خودشان را توصیف میکنند. انسان در تعریف کردن و توصیف کردن باید بسیار محتاط باشد. تعریف کردن یک عامل خیلی خوب برای جذب است و واقعاً تأثیر میگذارد. مردم خوششان میآید که از آنها تعریف کنی؛ دست بگذاری روی شانهشان، مردم جذب تعریف میشوند. منتها چون آسیبهای خطرناکی هم دارد، مخصوصاً برای کسانی که ظرفیتش را ندارند، ممکن است کار شما راه بیفتد اما طرف مقابل آسیب ببیند. شما میگویید: «چه سریع، چه دمی، عجب پایی!» و کارتان راه میافتد، ولی او آسیب میبیند و این برایش خطرناک است. مؤمن نباید به قیمت آسیب زدن به دیگران کار خودش را راه بیندازد. شما شاید محبوبالقلوب شوی و بگویند: «چه حاج آقای خوبی، چه حاج آقای مهربانی، چه حاج آقای اجتماعی، چقدر روابط عمومیاش خوب است!»، ولی خوبی نباید به قیمت آسیب زدن به دیگران باشد. لذا برخی حرفها، ولو درست باشند، انسان باید مراعات کرده و نگوید. البته این موضوع تعادلی دارد که انسان باید حد آن را پیدا کرده و مراعاتش بکند.
🟢 تأملی بر آیه قصاص هابیل: مدح یا مذمت؟
در مورد این آیه، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، «**لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقتُلَني ما أَنا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيكَ لِأَقتُلَكَ**» **(سوره مائده، آیه ۲۸)**، عموماً مفسرین این کار حضرت هابیل (سلام الله علیه) را تحسین کردهاند. عموم مفسرین گفتهاند: «چه پسر خوبی، چقدر مهربان، چه مؤمنی!» و بعضاً از آن استفاده اخلاقی نیز میکنند. اما یکی از مفسرین آمده و گفته این آیه در مقام مذمت است و خدا این آیه را آورده تا هابیل را بابت این حرفش مذمت کند. مرحوم آیتالله شیرازی نیز همین نظر را داشتند. من کس دیگری را، حداقل در میان علمای خودمان، سراغ ندارم که این حرف را زده باشد. چرا مذمت؟ ایشان میگفتند: «با این کار، طرف مقابل را برای قتل خودت تشجیع (تشویق) میکنی. اتفاقاً اگر دلسوز او باشی، باید بگویی که اگر به طرف من بیاید، تکهتکهاش میکنم.» این نه از باب اینکه من آدم بدی هستم، بلکه اتفاقاً از این باب است که من دلسوز خودم و خودت هستم.
🟢 لزوم اعتدال در رفتار و خطر شخصیتسازی کاذب
لذا بعضی وقتها بداخلاقی و تندی یا مثلاً تعریف نکردن، از روی مهربانی است. به یاد دارم که مرحوم آیتالله خوشوقت تعمد داشتند پشت سر کسی نماز نخوانند. عجیب است، نه؟ روحیهشان اینطور بود. با اینکه در نگاه بدوی شاید کسی بگوید این کار خوبی نیست. آقای خوشوقت میگفتند که علامه طباطبایی هیچوقت امام جماعت نشدند؛ ما ندیدیم ایشان امام جماعت شوند. خود آقای خوشوقت هم، به گفته برخی رفقا، هیچوقت مأموم نشدند. سبک ایشان اینگونه بود. تعریف نابجا، طرف مقابل را نابود میکند و انسان باید خیلی محتاط باشد.
البته یک جایی هم لازم است که انسان عادلانه و معتدل، نکاتی را بگوید. حضرت امیرالمؤمنین (ع) نیز در سه خط از رفقایشان تعریف کردند؛ آن هم رفقای بسیار ویژه که «اخوان» حضرت بودند. ایشان چند خطی در وصفشان گفتند و سپس ادامه دادند. این توصیفات نیز بیشتر جنبه توصیه داشت. یعنی توصیفِ توصیهای بود. مثلاً آنجایی که حضرت درباره قبیله «مَذحِج» صحبت میکنند، هم آنها را توصیف میکنند و هم توصیه میکنند که بیایید با هم به جنگ آنها برویم. این یک نکته.
🟢 اخوت با امیرالمؤمنین (ع): شیرینترین تعبیر
شیرینترین تعبیری که شاید در این خطبه آمده، تعبیر «**و اخوانٌ فی الدین**» است. اینکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) کسی را «داداش» خطاب کند، احساس خوشبختی بزرگی است. برادر امیرالمؤمنین شدن، بسیار شیرین و لذیذ است. یکی از دوستان پیشنهاد قشنگی داد و گفت که در **حکمت ۲۸۹ نهجالبلاغه**، حضرت ویژگیهای یک «**اخٌ فی الله**» (برادر خدایی) را بیان میکنند. خوب است نگاهی به آن بیندازیم تا ببینیم چگونه میتوان با امیرالمؤمنین (ع) اخوت پیدا کرد. آنجا حضرت میفرمایند: «**کانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ...**» و ویژگیهایی را برمیشمرند که او را برایشان محبوب کرده بود.
🟢 کلیدهای رفاقت با امیرالمؤمنین (ع): سورههای «توحید و واقعه»
اما قبل از آن، نکتهای را بگویم. در روایات آمده است کسی که میخواهد با امیرالمؤمنین (ع) رفیق شود، شبهای جمعه سوره واقعه بخواند. این روایت بسیار زیبایی است. دو سوره در قرآن نسبت ویژهای با امیرالمؤمنین (ع) دارند: یکی سوره **توحید (قل هو الله احد)** و دیگری سوره **واقعه**. البته کل قرآن در وصف علی (ع) است؛ به قول شاعر: «قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد / ایمان به جز از مهر علی مایه ندارد» یا «گفتم بروم سایه لطفش بنشینم / دیدم که علی نور بود، سایه ندارد».
🔸 سوره توحید: نقدی بر ترجمه رایج
در مورد ترجمه آیه اول سوره توحید، «**قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ**» **(سوره توحید، آیه ۱)**، یک اشکال معروف وجود دارد. اغلب ترجمهها آن را به صورت موصوف و صفت معنا میکنند: «بگو اوست خدای یگانه». در حالی که «اللهُ احدٌ» مبتدا و خبر است، نه موصوف و صفت. این دو معنای بسیار متفاوتی دارند. اگر «هو» را ضمیر شأن بدانیم، معنا این میشود که: «داستان از این قرار است: الله احد است.» احد نیز غیر از واحد است؛ احدی که دومی برای او متصور نیست. روایتهای بسیاری به این مضمون داریم که در عالم فقط خداست. ذکر «یا هو، یا من لا هو الا هو» نیز به همین معنا اشاره دارد که در عالم، جز خدا نیست و «هو» به هر چیز قابل اشارهای دلالت دارد. این راه، از طریق اتصال با باب علم نبی، یعنی امیرالمؤمنین (ع)، گشوده میشود: «**ما من علم الا و انا افتحه**».
🔸 سوره واقعه: سوره شکر و تسبیح
سوره واقعه نیز شأن نزول جالبی در ارتباط با امیرالمؤمنین (ع) دارد. حضرت میفرمایند من اولین کسی بودم که نماز میخواندم. از پیامبر (ص) پرسیدم در سجود چه بگویم؟ آیه «**فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْأَعْلَى**» **(سوره اعلی، آیه ۱)** نازل شد و قرار شد در سجده بگوییم: «سبحان ربی الاعلی و بحمده». سپس پرسیدم در رکوع چه بگویم؟ آیه «**فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ**» **(سوره واقعه، آیات ۷۴ و ۹۶)** نازل شد و قرار شد بگوییم: «سبحان ربی العظیم و بحمده». این آیه دوم، دو بار در سوره واقعه تکرار شده است و به نظر میرسد آیه طلایی و جانِ این سوره باشد. فقها نیز فتوا میدهند که بهترین ذکر برای رکوع همین ذکر است. پس میبینیم که تسبیح، راز اتصال و رفاقت با امیرالمؤمنین (ع) است.
🟢حکمت، میوه درخت شکر
کسی که میخواهد از رفقای امیرالمؤمنین (ع) شود، باید سوره واقعه را بخواند. این سوره، کل داستان هستی از ابتدا تا انتها را تعریف میکند و جایگاه انسانها را مشخص میسازد. اگر کسی بتواند داستان هستی و اتفاقات عالم را به درستی تحلیل کند، وارد «دارالحکمه» امیرالمؤمنین (ع) شده است. حکمت چیست؟ خداوند میفرماید: «**وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ**» و بلافاصله ادامه میدهد: «**أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ**» **(سوره لقمان، آیه ۱۲)**. حکمت، اوج شکر است و بستر آن شکر است. آدم شاکر به حکمت میرسد.
🔸 ارکان سهگانه شکر: معرفت، احساس و عمل
شکر یک مجموعه سهگانه است: **معرفتی** (شناخت)، **احساسی** (حس) و **عملیاتی** (رفتار). اصل شکر، دیدن و معرفت است، لذا در مقابل «کفر» به معنای «پوشاندن و ندیدن» قرار گرفته است.
🔸 ذهن «کَنود» انسان و تمایل به دیدن تلخیها
ما انسانها عادت داریم قسمتهای تلخ و منفی را ببینیم. ذهن ما به طور طبیعی به سمت حوادث ناگوار کشیده میشود. این همان ویژگی «**کَنود**» (ناسپاس) بودن انسان است. در جامعه نیز اگر از خوبیها بگویی، ممکن است مورد حمله قرار بگیری، در حالی که ما بدون تردید جزء بهرهمندترین مردم دنیا هستیم. رسانههای داخلی و خارجی، اصولگرا و اصلاحطلب، همگی ناخواسته در حال پمپاژ روحیه ناشکری و کفران نعمت هستند. اگر شاکر نباشیم و شکر کردن را یاد نگیریم، حکیم نخواهیم شد و داستان خلقت را درک نخواهیم کرد.
🔸 نقد نگاه ناشاکرانه در تحلیلهای سیاسی و اجتماعی
رکن اول حکمت، درست دیدن و درست تحلیل کردن است. وقتی میگویند «جبهه مقاومت شکست خورد» و لیستی از خسارتها را ردیف میکنند، این یک تحلیل غیرشاکرانه است. اگر قرار بود واقعه کربلا را اینگونه گزارش کنیم، باید میگفتیم: «در نصف روز، تمام فرماندهان ترور شدند، رهبری مجموعه کشته شد، تمام زیرساختها از بین رفت و هیچ ضربه مهمی به دشمن وارد نشد.» این خوانشِ ظاهری و نزدیکبین، ندیدن دست خداست و بسیار خطرناک است. اگر آن روز کسی میگفت چند سال بعد تمام قاتلان نابود میشوند، به او میخندیدند و میگفتند شعار نده. متأسفانه امروز نیز برخی آیه «**إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم**» **(سوره محمد، آیه ۷)** را شعار میدانند.
🔸 تسبیح: شاهکلید رفاقت با امیرالمؤمنین (ع) و راز تسلیم
رفاقت با امیرالمؤمنین (ع) شرطش تسبیح است. تسبیح یعنی خدا را همهکاره دانستن. بدترین تهمت به خدا این است که بخشی از خلقت را خارج از اراده او بدانیم. همه چیز «**مِن عند الله**» است و در ظرف اراده الهی شکل میگیرد. همه چیز زیبا، بهجا و بهموقع است.
🔸 اراده الهی و نقاشی دقیق خداوند در عالم
نقاشی خدا همیشه زیباست، هرچند ما در لحظه متوجه آن نشویم. شهادت سید رضی موسوی را ببینید. در همان حکمت (۲۸۹ نهج البلاغه)، حضرت در وصف برادر خداییاش میفرماید: «**کان ضعیفاً مستضعفاً**». ما همیشه در ظاهر ضعیف و مستضعف بودهایم. امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: «**ما کان لنا من النصر بالکثرة**» (پیروزی ما هیچگاه به خاطر کثرت جمعیت نبود). ما هیچگاه توازن نظامی با دشمنانمان نداشتیم. شهادت سید رضی در ۶۳ سالگی، با آن همه شکوه و هزینهای که دشمن برایش کرد، با آن تشییع باعظمت و برکاتی که پس از آن داشت، آیا زیبا نبود؟ این سید زنده است. قصه شکستن مکرر شیشه ضریحش را شنیدهاید؟ گویا میخواهد بیواسطه با مردم سخن بگوید.
🔸 مکر الهی و حفظ رهبری در بحرانها
خداوند کارش را به خوبی بلد است. مکر دشمنان نیز خارج از تدبیر الهی نیست: «**وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ**» **(سوره آل عمران، آیه ۵۴)**. خداوند در همین جنگ دوازده روزه، رهبری ما را حفظ کرد. بمبهای زیادی عمل نکرد و تدبیر الهی مانع از موفقیت دشمن شد. کار، کار خداست، هرچند دیگران آن را به نام خودشان فاکتور کنند.
🟢 توحید در برابر شرک: ریشه آرامش و استرس
🔸 تسلیم در برابر مقدرات الهی
در زندگی فردی نیز باید تسلیم بود. تاریخ ازدواج، نوع همسر و حتی جدایی، همه مقدر شده است. وظیفه ما انجام تکالیف است و باید بنشینیم و نقاشی خدا را تماشا کنیم. نباید غیر خدا، حتی خودمان را، بیش از حد پررنگ کنیم.
🔸 نماد تسلیم در رکوع نماز آیات
تسبیح در رکوع («سبحان ربی العظیم و بحمده») نماد تسلیم است. گویی گردن را برای شمشیر تقدیر آماده کردهای. به همین دلیل در نماز آیات که هنگام وقوع بلایا خوانده میشود، تعداد رکوعها بیشتر است تا این تسلیم را به نمایش بگذارد. باید باور داشت که هیچ زمینی بدون اذن خدا نمیلرزد: «**مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا**» **(سوره فاطر، آیه ۲)**.
🔸 شرک؛ بزرگترین عامل استرس
اعتقاد به اینکه همهچیز، خیر و شر، نفع و ضرر، از جانب یک مبدأ است (توحید)، ریشه آرامش است. در مقابل، ثنویت و اعتقاد به دو مبدأ خیر و شر، بزرگترین عامل استرس است. چنین فردی مانند پر کاهی در باد است («**فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ**» **(سوره حج، آیه ۳۱)**) و دائماً در اضطراب است که نکند کار دشمن بود، نکند توطئه بود. هیچچیز مانند شرک انسان را نابود نمیکند.
🟢وعده الهی در برابر وسوسه شیطان
🔸 وعده فقر از شیطان در مقابل وعده مغفرت از خدا
شیطان، انسان را از فقر میترساند: «**الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ**» **(سوره بقره، آیه ۲۶۸)**. او با القای اینکه «لیاقت نداری»، ترسهای مذهبی و معنوی را در دل انسان میاندازد. در مقابل، خداوند وعده ثروت نمیدهد، بلکه وعده مغفرت میدهد: «**وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا**» **(سوره بقره، آیه ۲۶۸)**. یعنی به من خوشبین باش، من میبخشم. آن مؤمن در سوره یس نیز پس از شهادت آرزو میکند: «**يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي**» **(سوره یس، آیات ۲۶-۲۷)**. او دوست دارد مردم بدانند خدا چقدر بخشنده است. این تشویق به گناه نیست، بلکه تشویق به امید به خداست.
🔸 امید به غفران بیپایان الهی
هر وضعیتی که داشته باشی، خدا میبخشد. نباید بگویی: «من دیگر آدم نمیشوم». خداوند هنرمندی است که گناهان را به حسنات تبدیل میکند: «**يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ**» **(سوره فرقان، آیه ۷۰)**. در روایت آمده است حتی اگر قاتل هفتاد پیامبر بین رکن و مقام باشی و توبه کنی، خدا میپذیرد.
«پایان جلسه دوم»
---------------------------------------------------------------------
💢 جلسه سوم«1404/07/10»
📌🎙 برای شنیدن صوت جلسه سوم اینجا را کلیک کنید.
.
.
.
🔴 موضوع:
تحلیل خطبه ۱۱۹ نهجالبلاغه
«منشور یاری امام در عصر حاضر»
.
.
🔰 مقدمه: اوصاف یاران حقیقی(خطبه ۱۱۹ نهجالبلاغه)
🔹 خطبه ۱۱۹ نهجالبلاغه را با همدیگه میخواندیم و به آنجا رسیدیم که حضرت در حال توصیف یاران خود بودند؛ توصیفی که هم وصف بود و هم توصیه. ایشان اینگونه شروع کردند:
> **«أَنْتُمُ الْأَنْصَارُ عَلَى الْحَقِّ، وَ الْإِخْوَانُ فِي الدِّينِ، وَ الْجُنَنُ يَوْمَ الْبَأْسِ، وَ الْبِطَانَةُ دُونَ النَّاسِ»**
> (شما یارانِ بر محور حق، برادرانِ در دین، سپرهای روز سختی و محرمان راز من در میان مردم هستید).
> `[منبع: نهجالبلاغه، خطبه ۱۱۹]`
این عبارت، علاوه بر توصیف یاران، کدی است برای کسانی که میخواهند در مسیر برادری با امیرالمؤمنین (ع) قرار گیرند.
🟢 ۱. تحلیل اوصاف یاران حقیقی
🔹 الف) «اَلْجُنَنُ يَوْمَ الْبَأْسِ»: سپر بودن در روز سختی
حضرت میفرمایند شما در روز سختی، **«جُنَن»** (سپرها) هستید. یعنی خود را در خط مقدم قرار میدهید تا آسیبی به امام نرسد. بسیار زشت است که برخی توقع دارند رهبر جامعه خود به خط مقدم برود. خدا آن روز را نیاورد که رهبر مجبور شود به خط مقدم برود؛ اصلاً رهبر باید در قلب یارانش محفوظ باشد. همانطور که اصحاب سیدالشهداء (ع) تا زمانی که زنده بودند، نگذاشتند آسیبی به امامشان برسد.
قانون این نیست که امام شخصاً به میدان جنگ برود؛ بلکه باید آنقدر فدایی داشته باشد که نیازی به حضور مستقیم او نباشد. این اصل، ریشه در این کلام نورانی پیامبر اکرم (ص) دارد:
> **«مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِي»**
> (مَثَل امام، مَثَل کعبه است که به سویش میروند و او به سوی کسی نمیآید).
> `[منبع: بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۳۳۸]`
این مدل رهبری «امامی» با مدل «پیغمبری» تفاوت دارد. پیامبر اکرم (ص) اینگونه توصیف شدهاند: **«طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»** (پزشکی بود که خود برای درمان در میان مردم میگشت) `[منبع: نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۸]`. اما پس از ایشان، وظیفه امت است که به سوی امام حرکت کند.
🔹 ب) «اَلْبِطَانَةُ دُونَ النَّاسِ»: محرم اسرار بودن
«بِطان» به آستر و لباس زیرین گفته میشود که کاملاً به بدن چسبیده است. «بطانه» به فردی اطلاق میشود که محرم اسرار حاکم است و از رازهایی خبر دارد که دیگران از آن بیاطلاعند. یاران حقیقی، کسانی هستند که امام با آنها راحت است و دردها و غمهایش را با آنان در میان میگذارد.
این مفهوم قرابت، در قرآن کریم برای توصیف رابطه زن و شوهر به کار رفته است:
> **«هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ»**
> (آنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید).
> `[منبع: سوره بقره، آیه ۱۸۷]`
زن و شوهر از عیوب یکدیگر به گونهای باخبرند که هیچکس دیگر نیست و وظیفه دارند پوشاننده هم باشند. یاران خاص امیرالمؤمنین (ع) نیز چنین جایگاهی داشتند. آنان «بطانه» بودند؛ یعنی این سطح از صمیمیت برای عموم مردم نبود، اما برای ایشان فراهم بود. خود حضرت از نبودِ افرادی که ظرفیت تحمل علم و اسرار ایشان را داشته باشند، گلایه کردهاند:
> **«إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً»**
> (همانا در اینجا [اشاره به سینه مبارک] دانش فراوانی است، ای کاش حاملانی برای آن مییافتم).
> `[منبع: نهجالبلاغه، حکمت ۱۴۷]`
قصه آقای سید کریم پینهدوز و تشرفش نمونهای از این رابطه صمیمی و درددل کردن است.
🟢۲. پاسخ به شبهات معاصر: ضرورت حاکمیت و ولایت مطلقه
امروز، جبهه کفر در یک سو و نماینده جبهه حق در سوی دیگر ایستاده است. جای تعجب است که برخی در این مسیر تردید میکنند. باید دانست که یاری امام، هزینه و فداکاری میطلبد.
یکی از شبهات رایج، مسئله «ولایت مطلقه» است. در پاسخ باید گفت تمام حکومتهای دنیا نوعی از ولایت مطلقه را دارند. کدام کشور است که حاکمیت آن، اختیاراتی فراتر از قانون برای مصالح کلان جامعه نداشته باشد؟ اختیارات رئیسجمهور آمریکا، پادشاه انگلستان یا حاکمان چین را بررسی کنید. حکومت ذاتاً یعنی قدرتی نهایی که بتواند تصمیمات الزامآور بگیرد. این ضرورت در کلام امیرالمؤمنین (ع) نیز آمده است:
> **«لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»**
> (مردم را حاکمی لازم است، خواه نیکوکار یا بدکار).
> `[منبع: نهجالبلاغه، خطبه ۴۰]`
اینکه یک حاکم دستور تخریب یک ملک برای ساخت بزرگراه یا اعلان جنگ را صادر میکند، تجلی همین اختیارات مطلقه برای اداره کشور است. بنابراین، این انتقادات مبنای دقیقی ندارد.
🟢 ۳. وظیفه اصلی یاران: مبارزه با «رَیب» (شک و تردید)
بزرگترین ابزار شیطان برای سست کردن یاران حق، القای **«رَیب»** یا همان شک و تردید است. شیطان به سراغ شما میآید و میپرسد: «اگر ما بر حقیم، پس چرا این مشکلات وجود دارد؟» بسیاری از انتقادات و نارضایتیهای امروز (مثلاً در مورد وضعیت اقتصادی) از همین شکها نشأت میگیرد.
**وظیفه اصلی یک یار حقیقی، برطرف کردن این شبهات به صورت علمی، عملی و معنوی است.** باید خود را از «ریب» پاک کرد تا در بزنگاهها، مانند عمار یاسر که فریب قرآنهای بر سر نیزه را نخورد، استوار ماند. چرا عمار استوار ماند؟ چون «ریب» نداشت و از علم و بصیرت برخوردار بود.
امیرالمؤمنین (ع) راه یاری کردن خود را اینگونه مشخص میفرمایند:
🔹 *«فَأَعِينُونِي بِمُنَاصَحَةٍ خَلِيَّةٍ مِنَ الْغِشِّ، سَلِيمَةٍ مِنَ الرَّيْبِ»**
> (پس مرا با خیرخواهیای یاری کنید که از خیانت و دغلکاری تهی، و از شک و تردید سالم باشد).
> `[منبع: نهجالبلاغه، خطبه ۱۱۹]`
کمک کردن به امیرالمؤمنین (ع) امروز، یعنی کمک کردن به پرچم و نائب ایشان، که دو شرط اساسی دارد:
🔹 الف) «مُنَاصَحَةٍ خَلِيَّةٍ مِنَ الْغِشِّ» (خیرخواهیِ عاری از خیانت)
«نُصح» یعنی خیرخواهی و «غِش» یعنی ناخالصی و فریب. یاری ما باید یک خیرخواهی خالصانه باشد، نه اینکه در ظاهر نصیحت کنیم اما در باطن نیت دیگری داشته باشیم. این «غِش» در واقع همان نفاق است. منافق صرفاً کسی نیست که در باطن کافر و در ظاهر مسلمان است؛ نفاق عملی خطرناکتر است. امام صادق (ع) میفرمایند:
> **«مَنْ خَالَفَتْ سَرِيرَتُهُ عَلَانِيَتَهُ فَهُوَ مُنَافِقٌ»**
> (هر کس باطن و درونش با ظاهر و بیرونش مخالفت کند، او منافق است).
> `[منبع: اصول کافی، ج ۲، ص ۲۹۵]`
🔹 ب) «سَلِيمَةٍ مِنَ الرَّيْبِ» (یقینِ عاری از شک)
یاری ما باید عاری از شک و تردید باشد. بهترین راه برای رسیدن به این مرحله، این است که انسان شبهات خود را بنویسد، نزد یک عالم برود و آنها را یک به یک حل کند. باقی ماندن در حالت شک و تردید و غر زدن، هم خود انسان را نابود میکند و هم جبهه حق را تضعیف مینماید.
🟢 ۴. اوج محبت امام و نتیجهگیری نهایی
امیرالمؤمنین (ع) برای نشان دادن انگیزه الهی خود در رهبری، قسم یاد میکنند:
🔹 **«فَوَاللَّهِ إِنِّي لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ»**
> (پس به خدا سوگند که من از همه مردم به خودشان سزاوارتر و دلسوزترم).
> `[منبع: نهجالبلاغه، خطبه ۱۱۹]`
هیچکس مانند ایشان غصه مردم را نمیخورد. این دلسوزی در فرمان تاریخی ایشان به مالک اشتر نیز موج میزند، آنجا که فرمودند مردمی که بر آنها حکومت میکنی:
🔹 **«إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ»**
> (یا برادر دینی تو هستند، یا در آفرینش همانند تو میباشند).
> `[منبع: نهجالبلاغه، نامه ۵۳]`
🔹 حضرت در پایان خطبه، با امید به یاران خود میفرمایند:
**«بِهِمْ أَضْرِبُ الْمُدْبِرَ وَ أَرْجُو طَاعَةَ الْمُقْبِلِ»** (به وسیله شماست که با پشتکنندگان به حق میجنگم و به اطاعت رویآورندگان امیدوارم) `[منبع: نهجالبلاغه، خطبه ۱۱۹]`.
🔹 نتیجهگیری و دعای پایانی:
اگر میخواهید یار امام باشید، این دو شرط را در خود تقویت کنید: شبهات را برطرف کنید و نیت را برای خدا خالص کنید. آن وقت در بزنگاهها کم نمیآورید و مانند توابین نمیشوید که دیر به فکر یاری افتادند. الان وقت یاری کردن است.
بهترین یاری، برطرف کردن شبهات به صورت علمی و خالصانه بودن در مسیر حق است تا انسان دچار سرنوشت تلخ «توابین» نشود؛ کسانی که در لحظه نیاز امام خود را یاری نکردند و بعداً پشیمان شدند.
🟢 خلاصه بحث:
این سخنرانی، تحلیلی عمیق بر **خطبه ۱۱۹ نهجالبلاغه** است که در آن امیرالمؤمنین (ع) یاران حقیقی خود را توصیف کرده و وظایف آنان را مشخص میسازند. سخنران از این خطبه به عنوان یک منشور برای تبیین رابطه صحیح میان «امام» و «امت» در هر عصری، به ویژه در دوران معاصر، بهره میگیرد و به چالشها و شبهات امروزی پاسخ میدهد.
🟢 محور اول: اوصاف یاران حقیقی در مکتب امیرالمؤمنین (ع)
سخنرانی با نقل فرازی از خطبه ۱۱۹ آغاز میشود که در آن حضرت چهار ویژگی کلیدی برای یاران خود برمیشمرند:
**«أَنْتُمُ الْأَنْصَارُ عَلَى الْحَقِّ، وَ الْإِخْوَانُ فِي الدِّينِ، وَ الْجُنَنُ يَوْمَ الْبَأْسِ، وَ الْبِطَانَةُ دُونَ النَّاسِ» (نهجالبلاغه، خطبه ۱۱۹).**
(شما یاران من بر محور حق، برادران دینی من، سپرهای من در روز سختی و محرمان راز من در میان مردم هستید).
🔹 تحلیل این اوصاف، بدنه اصلی بخش اول سخنرانی را تشکیل میدهد:
- اَلْجُنَنُ يَوْمَ الْبَأْسِ (سپر در روز سختی): سخنران تأکید میکند که وظیفه اصلی یاران، حفاظت از امام و قرار گرفتن در خط مقدم برای دفع خطرهاست. این مفهوم در تقابل با تفکر غلطی قرار میگیرد که انتظار دارد رهبر خود شخصاً در میدان نبرد فیزیکی حاضر شود. استدلال میشود که یاران باید آنچنان سپر کاملی باشند که هیچ آسیبی به امام نرسد، همانگونه که اصحاب سیدالشهداء (ع) عمل کردند. این موضوع به جایگاه امام نیز مرتبط است که طبق روایت نبوی: **«مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِي» (بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۳۳۸)**؛ (مَثَل امام، مَثَل کعبه است که به سوی آن میآیند و او به سوی کسی نمیرود). این مدل با الگوی پیامبر (ص) که **«طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» (نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۸)** توصیف شدهاند، متفاوت است و نشانگر مرحلهای جدید از امامت و رهبری است که در آن امت باید به سوی امام حرکت کند.
- اَلْبِطَانَةُ دُونَ النَّاسِ (محرم راز در میان مردم): «بطانه» به نزدیکترین افراد به یک حاکم اطلاق میشود که از اسرار او آگاهند و در خصوصیترین مسائل، طرف مشورت او قرار میگیرند. این یاران، همچون آستر لباس که به بدن چسبیده، نزدیکترین فاصله را با امام دارند. سخنران این صمیمیت و آگاهی از عیوب و اسرار را به آیه شریفه **«هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ» (سوره بقره، آیه ۱۸۷)** در مورد رابطه زن و شوهر تشبیه میکند که نشاندهنده اوج اعتماد و پوشانندگی است. یار حقیقی کسی است که امام بتواند دردهای ناگفتنی خود را با او در میان بگذارد.
🟢 محور دوم: پاسخ به شبهات معاصر (ولایت مطلقه و تردیدها)
🔹 سخنران با استفاده از مفاهیم فوق، به دو چالش بزرگ در جامعه امروز میپردازد:
- **شبهه ولایت مطلقه:** در پاسخ به انتقاداتی که به «ولایت مطلقه فقیه» میشود، سخنران استدلالی عملگرایانه ارائه میدهد. او معتقد است که تمام حکومتهای جهان، از جمله آمریکا، انگلستان و چین، در عمل دارای نوعی ولایت مطلقه هستند. زیرا حکومت ذاتاً نیازمند قدرتی نهایی است که بتواند برای مصالح کلان جامعه، تصمیمات الزامآور (مانند تخریب یک ملک یا اعلان جنگ) بگیرد. این ضرورت وجود حاکمیت، در کلام امیرالمؤمنین (ع) نیز آمده است: **«لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ» (نهجالبلاغه، خطبه ۴۰)**؛ (مردم ناگزیر از داشتن حاکمی هستند، خواه نیکوکار یا بدکار). بنابراین، ولایت مطلقه یک ضرورت حکمرانی است و مختص نظام اسلامی نیست.
- **ریشه مشکلات: «رَیب» (شک و تردید):** بزرگترین ابزار شیطان برای سست کردن یاران حق، القای «ریب» یا همان شک و تردید است. بسیاری از انتقادات و نِق زدنهای امروزی (مثلاً در مورد مسائل اقتصادی) از همین شک نشأت میگیرد که توسط رسانههای دشمن تقویت میشود. امیرالمؤمنین (ع) راه یاری کردن خود را اینگونه مشخص میفرمایند:
**«فَأَعِينُونِي بِمُنَاصَحَةٍ خَلِيَّةٍ مِنَ الْغِشِّ، سَلِيمَةٍ مِنَ الرَّيْبِ» (نهجالبلاغه، خطبه ۱۱۹).**
(پس مرا با خیرخواهیای یاری کنید که از خیانت و دغلکاری تهی، و از شک و تردید سالم باشد).
بنابراین، دو شرط اساسی برای یاری امام وجود دارد: **خیرخواهی خالصانه (بدون غش)** و **یقین قلبی (بدون ریب)**. وظیفه اصلی یک مؤمن در زمانه فتنه، مبارزه علمی و معنوی با این شکها و شبهات است تا بتواند مانند عمار یاسر در بزنگاهها استوار بماند.
🔴 محور سوم: اوج محبت امام و هشدار نهایی
سخنران برای نشان دادن انگیزه الهی امام در رهبری، به این جمله تکاندهنده از حضرت استناد میکند: **«فَوَاللَّهِ إِنِّي لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ» (نهجالبلاغه، خطبه ۱۱۹)**؛ (به خدا سوگند که من از همه مردم به خودشان سزاوارتر و دلسوزترم). این دلسوزی همان است که در فرمان به مالک اشتر نیز تجلی مییابد: **«إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ» (نهجالبلاغه، نامه ۵۳)**.
🔹 در پایان سخنرانی:
با یک هشدار جدی خاتمه مییابد. بزرگترین خطر در مسیر یاری حق، **نفاق** است. یعنی ظاهر فرد با باطنش یکی نباشد. چنانکه در روایت آمده است: **«مَنْ خَالَفَتْ سَرِيرَتُهُ عَلَانِيَتَهُ فَهُوَ مُنَافِقٌ» (اصول کافی، ج ۲، ص ۲۹۵)**. نتیجه نهایی این است که یاری حقیقی امام، نیازمند خلوص نیت و برطرف کردن علمی شبهات است تا انسان به سرنوشت تلخ «توابین» دچار نشود که حق را دیر فهمیدند و در لحظه نیاز، امام خود را یاری نکردند.
«پایان جلسه سوم»
---------------------------------------------------------------------
.
.
💢 جلسه چهارم «1404/07/17»
📌🎙 برای شنیدن صوت جلسه چهارم اینجا را کلیک کنید.
.
.
.
🔴 موضوع:
تحلیل حکمت ۲۸۹ نهجالبلاغه
راهکارهای رسیدن به «اخوت الهی» و «زهد»
.
.
.
🔰 مقدمه: شرط برادری با امیرالمؤمنین (ع)
برای اینکه انسان اجازه پیدا کند با امیرالمؤمنین علیهالسلام برادر شود، لازم است که روابط و دوستیهایش را بر پایه و اساس الهی تنظیم کند. رفاقتها و محبتهای ما باید در مسیر «فی الله» (برای خدا) قرار گیرد تا ماندگار و ابدی شود.
🔸 امیرالمؤمنین (ع) در حکمت ۲۸۹ نهجالبلاغه به یکی از این برادران الهی اشاره کرده و ویژگیهای او را برمیشمرند:
> **«كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ»**
> (در گذشته برادری داشتم که در راه خدا با او برادر بودم)
> `[منبع: نهجالبلاغه، حکمت ۲۸۹]`
امیرالمؤمنین (ع) که همگان در وصف عظمتش متحیرند، در اینجا با بزرگداشتی ویژه از برادر خود یاد میکنند. حضرت با این تعابیر، از هر فرصتی برای دعوت انسان به سوی سجایای اخلاقی والا استفاده میکنند.
---
🟢۱. «محبت» سرمایهای الهی، «مودت» راه تقویت آن**
سخنران بحث را با تفکیک میان دو مفهوم کلیدی «محبت» و «مودت» آغاز میکند. محبت، عشقی ریشهای و خدادادی است، در حالی که مودت، ابراز و به عمل درآوردن آن عشق است.
اصل محبت به اهل بیت اکتسابی نیست، بلکه سرمایهای است که خداوند در فطرت انسانها قرار داده است. به همین دلیل، قرآن به عنوان مزد رسالت، «مودت» را طلب میکند نه «مح محبت» را، زیرا محبت از پیش در دلها نهاده شده است:
> همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
> که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
🔸 روایات فراوانی نیز تأیید میکنند که خداوند محبت مؤمنان، و در رأس آنها امیرالمؤمنین (ع)، را در سرشت افراد قرار داده است. به همین دلیل پیامبر (ص) فرمودند:
> **«لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ وَ لَا يُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ»**
> (تو را جز منافق دشمن ندارد و جز مؤمن دوست ندارد)
> `[منبع: خصائص أمير المؤمنين، نسائی، ص ۱۱۵ و علل الشرائع، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۱۴۵]`
🔸 چگونه محبت را تقویت کنیم؟
اگرچه ریشه محبت ذاتی است، اما با **«مودت»** یعنی **ابراز محبت**، تقویت و تثبیت میشود. هیچچیز مانند ابراز علاقه، عشق را محکم نمیکند. به همین دلیل توصیه شده است که اگر کسی را دوست دارید، به او بگویید.
معجزه «دوستت دارم»: یکی از علما نقل میکرد که در کنار کعبه هیچ حس معنوی خاصی نداشت تا اینکه به زبان آمد و به خداوند گفت: «دوستت دارم». به محض گفتن این جمله، بارش رحمت الهی آغاز شد.
توصیه آیتالله میلانی: عالمی نقل میکرد که برای برادرش که عازم انگلستان بود، از آیتالله سید هادی میلانی توصیهای خواست. ایشان فرمودند: «هر روز صبح بعد از نماز، ده بار بگو: امام زمان دوستت دارم». همان شخص میگفت برادرم در انگلستان، شبها از شدت عشق و شوق به امام زمان (ع) با بالش خیس از اشک به خواب میرفت.
🔸 نمونههای عملی مودت:
هر نوع ابراز علاقهای، مودت محسوب میشود:
* **زیارت:** پیادهروی به سوی حرم یا مکانهای مقدس مانند مسجد جمکران، یک جلوه بارز از مودت است. انسان عاشق به دنبال سند و مدرک قطعی نمیگردد؛ همین که گفته شود اینجا قدمگاه محبوب است، برایش کافی است. البته مسجد جمکران قرائن صدق فراوانی دارد و ادبیات نقل شده از حضرت در داستان ساخت آن، با ادبیات ایشان در توقیعات دیگر همخوانی دارد.
* **عزاداری و گریه:** گریه برای سیدالشهداء (ع) یکی از خالصانهترین شکلهای مودت است. این اشکها محبت را در دل شعلهورتر میکنند.
---
🟢 ۲. خمس: «صداق» و اثبات صدق در محبت امام زمان (ع)
🔸 یکی دیگر از جلوههای مهم مودت، انفاق مالی در راه اهل بیت است. قرآن کریم دستور میدهد:
> **«وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ»**
> (و حق نزدیکان را به ایشان بده)
> `[منبع: سوره اسراء، آیه ۲۶]`
🔸 این حق، شامل خمس، انفال و سایر حقوق مالی امام (ع) میشود. پرداخت این حقوق، نشانه صدق در محبت است. سخنران در اینجا یک تشبیه زیبا به کار میبرد:
**خمس، مانند «صداق» (مهریه) محبت امام زمان (ع) است.**
همانطور که مرد برای اثبات صدق (`صِدق`) در عشق خود به یک زن، مهریه (`صَداق`) میپردازد، شیعه نیز برای اثبات راستین بودن محبتش به امام زمان (ع)، بخشی از مازاد درآمد سالانه خود را به عنوان خمس تقدیم میکند. این عمل، نشان میدهد که محبت او تنها یک ادعای زبانی نیست، بلکه حاضر است برای آن هزینه کند.
---
🟢 ۳.برکت وجوهات شرعی و یک دغدغه طلبگی
پولی که از طریق خمس پرداخت میشود، برکت عجیبی دارد؛ هم برای پرداختکننده و هم برای جایی که به مصلحت امام (ع) هزینه میشود.
برخی طلاب از این دغدغه رنج میبرند که مبادا مصرف وجوهات، آنها را مدیون کند و به همین دلیل به استخدام در نهادهای دولتی روی میآورند. سخنران این دیدگاه را نقد میکند و میگوید:
اولاً، ۹۹ درصد علمای بزرگ تاریخ شیعه از وجوهات استفاده کردهاند و برکات علمی و معنوی آنها بسیار بیشتر از آن اقلیت محدودی بوده که از مال شخصی ارتزاق میکردند.
ثانیاً، بودجه نهادهای دولتی نیز از مالیات مردم یا فروش نفت تأمین میشود که اگر قرار بر احتیاط باشد، مسیر پاکیزگی و حلیت وجوهات شرعی به مراتب روشنتر و مطمئنتر است. البته این به معنای عدم رعایت احتیاط در مصرف بیتالمال نیست، بلکه تأکیدی بر پاکیزگی اصل این منبع مالی است.
---
🟢 ۴.«زهد»: کلید اصلی و دو راه رسیدن به آن
پس از بحث محبت، سخنران به اولین و مهمترین ویژگی برادر الهی امیرالمؤمنین (ع) در حکمت ۲۸۹ بازمیگردد: **زهد**.
> **«وَ كَانَ يُعَظِّمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ»**
> (آنچه او را در چشم من بزرگ میکرد، کوچک بودن دنیا در چشم او بود)
> `[منبع: نهجالبلاغه، حکمت ۲۸۹]`
🔸 برای رسیدن به فضائل اخلاقی مانند محبت و زهد، دو راهکار کلی وجود دارد که ریشه در اصطلاحات فلسفی دارند:
◀️ 1. راه «إنّی» (از علت به معلول): این راه، روشی معرفتی و از بالا به پایین است. در این روش، انسان با **تفکر، مطالعه و افزایش معرفت**، به حقیقت چیزی پی میبرد و آن حقیقت، اثر خود (مثلاً زهد یا محبت) را در وجود او ایجاد میکند. این راهکار، بهرهوری بسیار بالاتری دارد.
◀️ 2. راه «لِمّی» (از معلول به علت): این راه، روشی عملی و از پایین به بالاست. در این روش، انسان با انجام **اعمال و رفتارهایی که شبیه به آن فضیلت است**، به تدریج به خودِ آن فضیلت میرسد. این راه طولانیتر است اما میتواند مکمل راه اول باشد.
🔸 برای رسیدن به **زهد** (کوچک شدن دنیا در چشم)، هر دو راه قابل استفاده است:
* **راه اول (إنّی - تفکر):** بهترین راه، تفکر عمیق درباره ماهیت دنیاست. روایتی که میفرماید **«تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِينَ سَنَةً»** `[منبع: بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۳۲۷]` به همین موضوع اشاره دارد. انسان باید بنشیند و به اول و آخر دنیا فکر کند. تمام آرزوهایی که زمانی برایش بزرگترین هدف بودند (مانند ازدواج، خرید ماشین و...) پس از رسیدن، عادی شدند. این چرخه تا پایان عمر ادامه دارد. لذتهای دنیا زودگذرند و لذت واقعی فقط در یاد خداست.
* **راه دوم (لِمّی - عمل):** راهکار عملی برای رسیدن به زهد، **اکتفا به اندازه کفاف** است. یعنی انسان آگاهانه از چیزهایی که میتواند داشته باشد اما ضروری نیست، صرفنظر کند. این تمرین عملی، به مرور زمان دلبستگیها را کم کرده و انسان را به حقیقت زهد نزدیک میکند.
---
🟢 ۵. حکایتی از «دیدن ته دنیا» برای درک زهد**
🔸سخنران برای روشنتر شدن راه اول (تفکر)، خاطرهای از یکی از شاگردان آیتالله بهجت نقل میکند. این شخص که از خانوادهای بسیار ثروتمند بود، میگفت: «من تهِ تهِ دنیا را دیدهام.» او در سفری به آمریکا، از دوستانش خواسته بود تا او را به نمادهای اصلی پیشرفت آنجا ببرند:
◀️ 1. **اوج مدرنیت:** شیکاگو
◀️ 2. **اوج تکنولوژی:** تگزاس (مرکز ناسا)
◀️ 3. **اوج طبیعت:** کالیفرنیا (گرند کانیون)
او پس از دیدن همه اینها، به این نتیجه رسیده بود که طبیعت آنجا چیزی شبیه طبیعت زیبای ایران است، ساختمانهای بلندشان تنها نسخهای بزرگتر از ساختمانهای خودمان است و اوج تکنولوژیشان نیز رسیدن به ماه بوده است. او با دیدن اینها به پوچی و محدودیت دنیا پی برده و میگفت: **«تهش همینه!»**
این حکایت نشان میدهد که با تفکر و مشاهده عمیق (راه إنّی)، میتوان به بیارزشی دنیا و در نتیجه، به زهد دست یافت.
---
🟢نتیجهگیری: دو مسیر برای ساختن و یک راه برای ماندن
🔸هم **محبت** و هم **زهد** از دو مسیر قابل دستیابی هستند:
◀️ مسیر معرفتی (بالا به پایین):** با شناخت خدا و امام، محبت حاصل میشود و با تفکر درباره دنیا، زهد به دست میآید.
◀️ مسیر عملی (پایین به بالا):** با نوکری و ابراز علاقه (مودت)، محبت تقویت میشود و با قناعت و سادهزیستی، زهد در دل مینشیند.
🔸 اما پس از رسیدن به این حالات معنوی، چگونه آنها را حفظ کنیم؟ قرآن راهکار نهایی را ارائه میدهد:
> **«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»**
> (ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید و با راستگویان باشید)
> `[منبع: سوره توبه، آیه ۱۱۹]`
**همراهی با صادقین**، کلید استمرار تقوا و حالات خوب است. انسان فراموشکار است و اگر در فضای معنوی قرار نگیرد، حالاتش را از دست میدهد. نشستن پای درس یک عالم ربانی، فقط برای یادگیری علم نیست، بلکه ۹۹ درصد آن برای **تماشای زهد، تقوا و بیاعتنایی او به دنیاست**. دیدن این حالات، خود بهترین درس است و انسان را در مسیر نگه میدارد.
«پایان جلسه چهارم»
---------------------------------------------------------------------
.
.
💢 جلسه پنجم «1404/07/24»
📌🎙برای شنیده شدن صوت جلسه پنجم اینجا را کلیک کنید.
.
.
🔴موضوع:
شرح حکمت 289 نهجالبلاغه
«ویژگیهای برادر الهی و حقیقت زهد»
.
🔰 مقدمه: متن حکمت ۲۸۹ نهجالبلاغه
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرمایند:
«در گذشته برادری دینی داشتم که آنچه او را در چشم من بزرگ مینمود، کوچکی دنیا در چشم او بود…»
(شامل ویژگیهایی چون: عدم تسلط شکم، سکوت حکیمانه، قاطعیت در زمان لازم، انصاف در قضاوت و عملگرایی).
🟢 ۱. حقیقت «برادری در راه خدا» (اُخُوَّت فی الله)
اولین و مهمترین نکته، تعریف صحیح از دوستی و برادری است. عبارت «أَخٌ فِی اللَّهِ» به معنای دوستیای است که محور آن فقط خداست، نه منافع شخصی، نژادی یا خویشاوندی.
- تفاوت با معاشرتهای معمولی: بسیاری از روابط ما «اِخْوانُ المُکاشَرَة» (دوستانِ خوشگذرانی و معاشرت ظاهری) هستند. دور هم جمع میشویم تا انسی بگیریم، اما این «اخوت فی الله» نیست.
- معیار دوست الهی: در روایات آمده است که دوست واقعی کسی است که:
«یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُهُ»
«دیدارش شما را به یاد خدا اندازد، سخن گفتنش بر دانش شما بیفزاید و کردارش شما را به آخرت ترغیب کند.»
[منبع: اصول کافی، ج ۱، ص ۳۹]
بنابراین، باید مراقب باشیم که هر رابطهای را برادری الهی نام نگذاریم و همواره نفسمان را متهم کنیم تا دچار خودفریبی نشویم.
🟢 ۲. پرهیز از جزئیات بیهوده (شیطان در جزئیات است)
یکی از آسیبهای دینداری و حتی مباحث علمی، گرفتار شدن در جزئیات بیفایده است.
- مثال قرآنی: در داستان اصحاب کهف، قرآن میفرماید عدهای به جای توجه به پیام توحیدی داستان، مشغول بحث درباره تعداد آنها شدند. خداوند میفرماید:
«هَذَا عِلْمٌ لَا یَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ وَ لَا یَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ»
«این دانشی است که دانستنش سودی ندارد و ندانستنش زیانی نمیرساند.»
- نکته اخلاقی: خداوند به «مَعالِی الاُمور» (کارهای بلندمرتبه) علاقه دارد و از «سَفساف» (کارهای پست و بیهوده) بیزار است. نباید اصل پیام الهی را رها کنیم و درگیر حواشی شویم (مانند اینکه نام فلانی دقیقاً چه بود یا مارک فلان وسیله چه بود).
🟢 ۳. زهد: کوچکی دنیا در چشم انسان
مهمترین ویژگی آن برادر الهی این بود: «وَ کَانَ یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ» (کوچکی دنیا در چشمش، او را در چشم من بزرگ میکرد).
🔸 الف) تعریف زهد
زهد به معنای نداشتن نیست، بلکه به معنای «عدم دلبستگی» است. زاهد کسی است که:
- از آمدن دنیا (ثروت و مقام) دچار بَطَر (شادی مستانه و طغیان) نمیشود.
- از رفتن دنیا دچار افسردگی و غم نمیشود.
امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند:
«مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ»
«کسی که در دنیا زهد ورزد، مصیبتها را کوچک میشمارد.»
[منبع: نهجالبلاغه، حکمت ۳۱]
🔸 ب) رابطه فقر و ثروت با روحیه انسان
فقر و ثروت دو روی یک سکهاند. کسی که با فقر افسرده میشود، اگر ثروتمند شود حتماً طغیان میکند (أَبْطَرَهُ الْغِنَى). انسان متعادل کسی است که در هر دو حالت، آرامش درونی دارد.
🟢 ۴. لذت بردن از دنیا با نگاه توحیدی
یک تصور غلط وجود دارد که زهد یعنی لذت نبردن از زندگی. برعکس! اولیای خدا بیشترین لذت را از نعمتهای حلال میبرند، اما با نگاهی متفاوت.
- لذتِ زهد: در نامه ۲۷ نهجالبلاغه آمده است که پرهیزکاران در لذتهای حلال دنیا با اهل دنیا شریکاند، اما سهمشان از لذت کمتر نیست؛ بلکه چون با «توجه» و «یاد خدا» استفاده میکنند، لذت عمیقتری میبرند (مانند لذت غذا خوردن با اشتها و تمرکز، در مقابل غذا خوردن از روی عادت و غفلت).
- نگاه ابزاری vs نگاه استقلالی:
- نگاه غلط (به دنیا): خوشحالی به خاطر خودِ شیء (ماشین، خانه). اگر این شیء گرفته شود، شخص نابود میشود.
- نگاه صحیح (با دنیا): خوشحالی به خاطر اینکه این نعمت، هدیهای از جانب خداست.
«مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ»
«هرکس به خود دنیا بنگرد (هدفش دنیا باشد)، کورش میکند؛ و هرکس به وسیله دنیا بنگرد (آن را آینه خدا ببیند)، بینایش میسازد.»
[منبع: نهجالبلاغه، خطبه ۸۲]
- حدیث قدسی: خداوند به حضرت داوود فرمود: وقتی نعمتی دادم، به خود نعمت نگاه نکن، «وَ لَکِنِ انْظُرْ إِلَی مَنْ أَهْدَاهَا» (بلکه به کسی نگاه کن که آن را هدیه داده است).
🟢 ۵. تقدیر معیشت و توکل بر خدا
بسیاری از نگرانیهای ما ناشی از برنامهریزیهای بیش از حد برای آینده است، در حالی که خداوند تدبیر امور را به گونهای دیگر رقم میزند.
🔸 الف) شکستن تصمیمها (فَسخُ العَزائِم)
حضرت علی (ع) میفرمایند:
«عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ»
«خدا را با شکستن تصمیمهای قطعی، باز شدن گرههای محکم و نقض ارادهها شناختم.»
[منبع: نهجالبلاغه، حکمت ۲۵۰]
توضیح: گاهی انسان برای مسکن، ازدواج یا شغل، نقشههای دقیق میکشد، اما خدا مسیر را تغییر میدهد و اغلب گزینهای بهتر را پیش روی انسان میگذارد (مانند داستانهای شخصی استاد در مورد تهیه مسکن که هر جا گره خورد، خداوند جای بهتری را حواله کرد).
🔸 ب) معنای واقعی «تقدیر معیشت»
«تقدیر معیشت» به معنای حسابوکتاب وسواسی و جمعآوری پول نیست.
- معنای صحیح: اندازهگیری و مدیریت میانهروی است؛ نه اسراف کنیم و نه خساست به خرج دهیم.
- مذمت کنز (انباشت ثروت): در اسلام، حبس کردن پول (پول راکد) مذموم است.
«الَّذِي جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ»
«همان کس که مالی گرد آورد و شمارهاش کرد (و گمان کرد مالش جاودانهاش میسازد).»
[منبع: قرآن کریم، سوره همزه، آیه ۲]
پول باید در جریان باشد (تولید، مضاربه، انفاق). پساندازِ افراطی از ترس آینده، نوعی بیاحترامی به خداوندِ رزاق است.
🔸 ج) رزقِ محاسبهنشده
مؤمن باید به جای حسابگریهای صرفاً مادی، به رزق الهی اعتماد کند.
«وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»
«و او را از جایی که گمان نمیبرد روزی میدهد.»
[منبع: قرآن کریم، سوره طلاق، آیه ۳]
زندگی اهل ایمان و به خصوص طلاب، اغلب با فرمولهای ریاضی و حسابداری جور در نمیآید و این خود معجزهای از سوی امام زمان (عج) و لطف الهی است.
«پایان جلسه پنجم»
---------------------------------------------------------------------
.
.
💢 جلسه ششم «1404/08/01»
📌🎙برای شنیده شدن صوت جلسه ششم اینجا را کلیک کنید.
.
.
🔴موضوع:
سبک زندگی توحیدی و اخلاق معیشتی
«برگرفته از شرح حکمت ۲۸۹ نهجالبلاغه»
.
🔰 مقدمه: اصلاح نگرش به زهد و لذت بردن از زندگی
برخلاف تصور رایج و عوامانه، زهد به معنای ریاضتهای طاقتفرسا، سختگیریهای بیمورد و محروم کردن خود از لذتهای حلال نیست. زهد یک روش هوشمندانه و تربیتی برای ارتقای «کیفیت زندگی» است. خداوند متعال برای بندگانش آسانی و راحتی را میپسندد، نه رنج و مشقت بیهوده را.
- قرآن کریم میفرماید:
(خداوند برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد - سوره بقره، آیه ۱۸۵)
حتی آیه شریفه «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ» (ما انسان را در رنج آفریدیم - سوره بلد، آیه ۴) نباید به این معنا تفسیر شود که هدف خلقت، زجر کشیدن است. بلکه رنج و تلاش، مسیری (نه هدف) برای رسیدن به منافع بالاتر، کمال و لذت پایدار است.
زهد و سبک زندگی مینیمال
امروزه در دنیا سبکهایی مانند «مینیمالیسم» (Minimalism) در هنر، معماری و زندگی مطرح شده که شباهت مفهومی زیادی با زهد اسلامی دارد. مینیمالیسم یعنی حذف زوائد برای رسیدن به آرامش ذهن و تمرکز بر اصل. ذهنی که پر از تعلقات، شلوغی و تزئینات اضافی است، نمیتواند پذیرای آرامش و فیض الهی باشد.
حافظ شیرازی این مفهوم را به زیبایی بیان میکند:
«خاطرت کِی رقم فیض پذیرد؟ هیهات / مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی»
قلب انسان حرم خداست («الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ» - جامع الاخبار، ص ۵۱۸) و این حرم باید خلوت باشد تا صاحبخانه در آن ساکن شود. شلوغیهای ذهنی و محیطی، مانع دریافت حقایق است.
بخش اول: سیمای «برادر الهی» در کلام امیرالمؤمنین (ع)
امام علی (علیهالسلام) در حکمت ۲۸۹ نهجالبلاغه، ویژگیهای یک «برادر فیالله» (دوست الهی) را توصیف میکنند که در چشم ایشان بسیار بزرگ جلوه میکرد. این ۱۰ ویژگی، الگویی برای «انسان تراز» در اسلام است:
۱. حقارت دنیا در چشم او
اولین و بنیادیترین ویژگی او این بود که دنیا در نظرش کوچک بود: «عَظُمَ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ».
این نگرش ناشی از «عقلانیت» اوست، نه صرفاً قدرت روحی. انسان عاقل میداند که دنیای گذرا ارزش دلبستگیهای سنگین، تجملات بیهوده و غم خوردن را ندارد.
- نکته: داشتن خانه وسیع برای رفاه مؤمن سفارش شده است («مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ… سَعَةُ مَسْکَنِهِ» - کافی، ج ۶، ص ۵۲۵)، اما دلبستگی و تفاخر به آن مذموم است. مؤمن از دنیا استفاده میکند اما به آن گره نمیخورد.
۲. خروج از سلطه شکم
او فرمانبردار شکمش نبود: «وَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ».
این ویژگی دو نشانه عملی دارد:
- «فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ»: آنچه را ندارد، هوس نمیکند (آرامش روانی در نداری).
- «وَ لَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ»: وقتی هم که دارد، زیادهروی و پرخوری نمیکند (سلامت و تعادل در دارایی).
۳. سکوت حکیمانه و سخن نافذ
او اکثر اوقات ساکت بود: «وَ کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً».
اما این سکوت از روی ناتوانی نبود؛ بلکه هرگاه سخن میگفت، بر دیگران غالب میشد («فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ») و تشنگیِ جویندگان حقیقت را با پاسخهای دقیق و کوتاهش برطرف میساخت («وَ نَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ»).
۴. ظاهر متواضع، باطن شیرصفت
در ظاهر، فردی آرام، خاکی و حتی ضعیف به نظر میرسید («وَ کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً»). اما هنگامی که پای وظیفه جدی و دفاع از حق به میان میآمد، مانند شیر بیشه («لَیْثُ غَابٍ») و مار بیابان («صِلُّ وَادٍ») قاطع، سریع و نفوذناپذیر عمل میکرد.
این تجلی همان آیه شریفه است: (سوره فتح، آیه ۲۹)
۵. پرهیز از جدلهای بیهوده
او وقت خود را صرف اثبات خود به افراد ناآگاه نمیکرد و دلایلش را هدر نمیداد: «لَا یُدْلِی بِحُجَّةٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً».
تنها زمانی استدلال میآورد که محکمهای برپا باشد یا گوشی شنوا برای قضاوت عادلانه وجود داشته باشد.
۶. انصاف و پرهیز از قضاوت عجولانه
دیگران را برای کاری که ممکن است توجیهی داشته باشد، سرزنش نمیکرد مگر اینکه عذرشان را بشنود: «لَا یَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا لَا یَجِدُ الْعُذْرَ فِی مِثْلِهِ حَتَّى یَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ».
این اوج انصاف و دوری از قضاوتهای زودگذر است.
۷. صداقت و یگانگی قول و عمل
تنها چیزی را میگفت که انجام میداد: «وَ کَانَ یَقُولُ مَا یَفْعَلُ وَ لَا یَقُولُ مَا لَا یَفْعَلُ».
شعار بیعمل نمیداد، زیرا نزد خداوند بسیار ناپسند است که انسان چیزی بگوید که به آن عمل نمیکند (سوره صف، آیه ۳).
۸. پیروزی در سکوت
اگر در سخن گفتن مغلوب میشد (یا نخواهند صدایش را بشنوند)، در سکوت مغلوب نمیشد: «وَ کَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْکَلَامِ لَمْ یُغْلَبْ عَلَى السُّکُوتِ». سکوت او سرشار از حکمت و معنا بود.
۹. اشتیاق به شنیدن
بیشتر مشتاق شنیدن و یادگیری بود تا گفتن و خودنمایی: «وَ کَانَ عَلَى مَا یَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ یَتَکَلَّمَ».
۱۰. مخالفت با هوای نفس در دوراهیها
فرمول طلایی تصمیمگیری او این بود: هرگاه بین دو کار مردد میماند، نگاه میکرد کدامیک به هوس و خواهش نفس نزدیکتر (و راحتتر) است و با آن مخالفت میکرد: «وَ کَانَ إِذَا بَدَا لَهُ أَمْرَانِ یَنْظُرُ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَیُخَالِفُهُ».
زیرا نفس معمولاً انسان را به سمت تنبلی و لذت آنی میکشد و راه رشد اغلب در خلاف جهت نفس است.
توصیه راهبردی امیرالمؤمنین (ع):
حضرت در پایان میفرمایند اگر نمیتوانید تمام این صفات عالی را داشته باشید، رهایشان نکنید؛ زیرا «به دست آوردنِ اندک، بهتر از رها کردنِ بسیار است» («فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیرِ»). در مسیر کمال، قانون «یا همه یا هیچ» وجود ندارد.
بخش دوم: مدیریت اقتصادی در اسلام (تقدیر معیشت)
یکی از ارکان کمال انسانی در روایات اهل بیت (علیهمالسلام)، «تقدیر المعیشة» (اندازهگیری و مدیریت زندگی) است.
- امام معصوم (ع) میفرمایند:
(تمام کمال در سه چیز است: فهم عمیق دین، صبر بر سختیها و اندازهگیری در زندگی - تحفالعقول، ص ۲۹۲)
تفاوت «تقدیر» با «احتساب» و «خساست»
- تقدیر (مدیریت هوشمندانه): یعنی مدیریت منابع، پرهیز از اسراف (زیادهروی) و اقتار (سختگیری)، و اعتماد به رزاقیت خداوند. در تقدیر، انسان تلاش میکند، اما نگرانِ روزی نیست.
- قرآن کریم: (سوره فرقان، آیه ۶۷).
- احتساب (حسابگری وسواسگونه): یعنی شمارش مداوم، چرتکه انداختنِ ناشی از ترس و بیاعتمادی به خدا.
- روایت: «لَا تُحْصُوا فَیُحْصِیَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ» (اموالتان را با وسواس نشمارید، که خدا هم بر شما سخت میگیرد).
نگاه اسلام به پسانداز و ثروت
در فرهنگ اسلامی، «حبس کردن پول» (کنز) برای روز مبادا، اگر ناشی از سوءظن به خدا باشد، به شدت مذموم است. پول مانند خون در رگهای جامعه است و باید در جریان باشد (تولید، تجارت، مضاربه، انفاق).
- کنز و حبس مال: پساندازِ راکد به امید گران شدن یا از ترس فقر، نوعی شرک خفی و بیاعتمادی به رزاقیت خداوند است.
- (سوره توبه، آیه ۳۴).
- سرمایهگذاری مولد: اگر پول تبدیل به ابزار کار، مسکن یا سرمایه در گردش شود تا چرخ تولید و زندگی بچرخد، این «مدیریت» است و اشکالی ندارد. اما راکد نگه داشتن سرمایه، باعث رکود جامعه و نشستن شیطان بر آن مال میشود.
نتیجهگیری: زندگی با برکت
زندگی توحیدی یعنی زندگی با «برکت»، نه صرفاً با «اعداد و ارقام». اگر انسان به جای ترس از آینده و شمارش مداوم داراییها، به مدیریت صحیح، انفاق و توکل بپردازد، خداوند از راههایی که گمان نمیبرد، زندگی او را تأمین میکند («یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»). کسانی که دائماً در حال حسابوکتابِ وسواسگونه هستند، برکت از زندگیشان میرود، اما کسانی که به خدا اعتماد میکنند، با وجود محاسبات ظاهریِ غلط، زندگی باکیفیتی دارند.
«پایان جلسه ششم»
---------------------------------------------------------------------
.
.
💢 جلسه هفتم «1404/08/08»
📌🎙برای شنیده شدن صوت جلسه هفتم اینجا را کلیک کنید.
.
.
🔴موضوع:
اشاره به حکمت ۲۸۹ نهجالبلاغه {که در جلسه قبل بحث شد}:
«كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ».
.
🔰 مقدمه: ادامه بحث درباره حکمت ۲۸۹ نهجالبلاغه «كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ»
۱. معنای «فیالله» در تمام شئون زندگی
… [ادامه بحث درباره حکمت ۲۸۹ نهجالبلاغه]:
حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ».
تعبیر «فِیاللَّهِ» (در راه خدا / برای خدا) هم در مورد «حُب» (دوستی) به کار رفته، هم در مورد «بُغض» (دشمنی)، هم در مورد «عداوت» و هم در مورد «اُخُوَّت» (برادری).
«فِیاللَّهِ» بودنِ برادری، «فِیاللَّهِ» بودنِ محبت و حتی «فِیاللَّهِ» بودنِ دشمنی؛ انسان باید همه مناسباتش را «بر سرِ خدا» برگزار و ایجاد کند؛ همه محبتها و همه برادریها را. حتی انسان میتواند محبت دنیاییِ مادیِ مبتنی بر نیازهای غریزی را -با توجه به دستور، امر و رزق خدا- تبدیل به «محبتِ فِیاللَّهِ» کند؛ مثل محبت به غذا، محبت به فرزند و محبت به همسر.
آنوقت محبتی که «فِیاللَّهِ» بود، خوبیاش این است که انسان را از طاعت خدا خارج نمیکند؛ و هر جا بخواهد از طاعت خدا خارج بشود، چون رأسِ آن مثلث «خدا» است، متوقف میشود.
۲. مثلثسازی در روابط: راه نجات از کینه
من همیشه به خانوادههایی که با هم اختلاف دارند عرض میکنم: اشکال محبتتان این است که یک «خطِ مستقیم» است. محبتهایی که خط مستقیم هستند، همه به دشمنی، کینه و اختلاف میانجامند. عاشقترین عاشقها، دشمنترین دشمنها میشوند! اتفاق عجیبی است؛ هرچه محبتشان بیشتر بوده، بعداً نفرت و کینهشان هم بیشتر میشود. چرا؟ چون یک خط کشیده از خودش تا محبوبش؛ این نسبت اینگونه است.
راه اصلاحش این است که آدم این رابطه را یک «مثلث» کند (به معنای دو ضلع)؛ یعنی محبت را بدهد بالا [به سمت خدا] و از بالا بدهد پایین. آن خط را «خط شکسته» قرار بدهد و یک زاویه به محبتش بدهد. باز بدترین ارتباطات را دیدم که با این حالت درست شده است. یعنی من در جریانِ چند مورد از اختلافات قرار گرفتم -که عمدتاً به اقتضای طلبگی موارد متعددی بوده- خانمی که قطعاً به تهِ خط رسیده بود…
این را چند بار تجربه کردم، مخصوصاً خانمها؛ چون خانمها در مدیریت خشم، کینه و غضب از آقایان ضعیفترند. خدا اینگونه آفریدهشان؛ امتحان و ابتلائشان هم در همین است. (الان هم پزشکها میگویند هورمونهای خشم و غضب در خانمها خیلی بیشتر از آقایان است).
آن خانم میگفت: «من اصلاً نمیتوانم نگاهش کنم! متنفرم! اصلاً بدم میآید، نمیخواهم یک لحظه ببینمش. به زور دارم در این خانه زندگی میکنم.»
ادبیاتشان هم خیلی شبیه هم است. آدم شاید در یک پرونده خاص اگر قرار بگیرد خیلی بترسد که وای چه خبر است! ولی عین این کلمات را مکرر بنده شنیدم: «اصلاً نمیخواهم ببینمش»، «از این خانه میخواهم بروم بیرون»، «از خودم میخواهم فرار کنم»…
مکرر بنده دیدم وقتی شما یک سرِ این ارتباط را از آن مردی که این خصوصیات را دارد برمیدارید، این نخ را میبرید بالا [به سمت خدا] وصل میکنید و بعد دوباره از بالا میاندازید [روی شوهر]، درست میشود.
ببینید چه کار میکنم؛ میگویم:
«به مردَت تکیه نکن. محبتت به مردت مستقل نباشد. خدا این را برای تو مقدر کرده. میدانم تقدیر تلخی است، سختی است، میدانم خیلی امتحان بزرگی است. ولی شما “آسیهوار” این فرعون را تحمل کن.»
جواب میدهد آقا! فقط هم همین جواب میدهد. یک مورد از طلبههای همین قم بود که رفتم منزلشان. بنده خدا خانم اصلاً اینقدر ناراحت شده بود که در شرفِ -پناه بر خدا- کارهایی مثل تمام کردن عمرش (خودکشی) بود.
گفتم: «خانم! “فِیاللَّهِ” بکنیم محبت را.» به ایشان عرض کردم:
«بالاخره شما به حضرت ولیعصر (عج) عرض کردی میخواهم خدمتگزار شما باشم. حضرت گفتند: خیلی خب، یک سربازی ما داریم، سرباز دربوداغونی هم هست، بداخلاق است؛ بیا خدمتِ این را بکن، ببینم لیاقت خدمتگزاری ما را پیدا میکنی؟»
باید محبت را «فِیاللَّهِ» کرد. اصلاً محبت و ارتباطات اگر فِیاللَّهِ نباشند، تبدیل به کینه و بغض میشوند. چون سنت خداست. خدا فرموده عشق [زمینیِ محض] گناهی است که عقوبتش اجراست، نه عشق! روایتی هم به این مضمون داریم؛ اینکه کسی تمام سرمایه محبتش را ببرد روی انسان خاکی، این بزرگترین اشتباه است.
۳. اتصال به منبع بیپایان (خدا)
این مثل این است که دستگاه برقیِ خودت را وصل کنی به یک «باطری» و وصل نکنی به نیروگاه و منبع. اگر به نیروگاه و انرژی [بینهایت] وصل نباشد و به یک باطری وصل باشد، این باطری به مرور مصرف میشود، تمام میشود، بعد فاسد میشود و اصلاً کل زندگیات فاسد میشود. باطری اینگونه است؛ محبتهای خاکی اینطوریاند.
اما محبتِ «فِیاللَّهِ» روزبهروز بیشتر میشود. اگر کسی بتواند همسرش، بچهاش، زندگیاش و دنیا را فِیاللَّهِ دوست داشته باشد، خیلی با لذت میشود:
- اولاً: محبتش محدودیت پیدا نمیکند.
- ثانیاً: محبتش ماندگار میشود.
- ثالثاً: رو به تزاید [زیاد شدن] میرود.
اگر خانمی بتواند آقایش را فِیاللَّهِ دوست داشته باشد، روزبهروز محبتش بیشتر میشود. چرا؟ چون خدا هر روز در جلوهی جدیدی است:
«كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»
(هر زمان او در کاری است - سوره الرحمن، آیه ۲۹)
خدا هر روز در شأن جدید است. اصلش فکر و معرفتی است؛ یعنی شروعش با یک شناخت است، بعد در عمل هم بروز و ظهور پیدا میکند. ولی آغازش با معرفت است.
یعنی برای این «سوئیچ کردن»، برای اینکه آدم سرِ سیم محبتش را از آنجا [مخلوق] بکند و ببرد بالا [به خالق] و از آنجا بیاورد پایین، این شروعش با این معرفت است:
«كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ»
(هر چه بر روی زمین است فانی میشود * و تنها ذات پروردگارت که دارای شکوه و اکرام است باقی میماند - سوره الرحمن، آیات ۲۶ و ۲۷)
آدم باید به همین فکر کند که «همه میمیریم». آن هم میمیرد، من هم میمیرم. اگر قرار باشد دنیایی همدیگر را دوست داشته باشیم، ماندنی نیست. این محبت روزبهروز رو به زوال است، رو به پیری هستیم. اگر به خاطر قیافهاش، مالش یا هر امر دنیایی دوستش داشته باشم، امور دنیایی روزبهروز رو به شکست، خرابی و نابودی میرود و تمام میشود. اما اگر «فِیاللَّهِ» دوست داشته باشی، روزبهروز عاشقتر میشوی.
۴. انضباط در رابطه فِیاللَّهِ
نکته بعد اینکه انضباط رابطه خیلی مهم است. رابطههای عاشقانه و محبتآمیز [دنیایی]، بیانضباط میشوند. طرف با خانوادهاش قطع ارتباط میکند، با اطرافیانش قطع ارتباط میکند، گناه میکند -پناه بر خدا- سرِ الوهیتِ محبوبش!
اما وقتی «فِیاللَّهِ» است، رابطه منضبط میشود؛ همهچیز فدای آن محبوب [حقیقی] میشود و در چارچوب او قرار میگیرد.
یکی از خانوادههای شهدا -فکر کنم در خاطراتش خواندم- میگفت:
«یک بار [همسر شهیدم] من را کشید کنار گفت: ببین! خیلی دوستت دارم… (خانمش میگفت قبل شهادتش مثلاً بهم میگفت خیلی دوستت دارم). ولی گفت: یکی دیگر را از تو بیشتر دوست داشتم، دارم و خواهم داشت. گفته باشم! اگر قرار باشد بین تو و “او” یکی را انتخاب کنم، او را انتخاب میکنم.»
اینجایش تلخ است؛ خانمها که از همچین جملهای ناراحت میشوند.
میگفت: «ولی بهش گفتم که هر جا باشم، تو را هم پیشم قرار بده، همراهم قرار بده.»
۵. معیار ازدواج: نقد ظاهرپرستی و نقد زهدنمایی
یک سؤال این است که این روایاتی که درباره ازدواج هست (که به مال اعتنا نکنید و در راه خدا باشد)، چطور عملی میشود؟ روایت میگوید اینجوری باشید؛ اما طرف الان اگر اینجوری نیست، تو دلش خالی میشود! میپرسند: «ما الان همینجوری “فضایی” برویم ازدواج کنیم؟ در حالی که مسائل برایشان حل نشده؟ نکند بعداً مشکل درست کند و بهانه بگیرد؟»
جالب است، همین فراز بعدیِ حکمت ۲۸۹ نهجالبلاغه، حضرت وقتی میخواهند بگویند این برادرِ الهی خارج از سلطانِ شکمش بود، میفرمایند:
«فَلَا یَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ»
(آنچه را نمییابد، اشتها نمیکند/هوس نمیکند)
یعنی اصلاً میلش نمیرفت. ما خیلی بخواهیم آدم خوبی باشیم، بله دنبالش نمیرویم ولی دلمان میخواهد! اما او اصلاً دلش هم نمیخواست. وقتی نبود، مدیریت میشد.
به خاطر همین هم هست که میگویند این معارف میتواند خطرناک هم باشد. کسی بیاید با «ادای» اینها (نه با خودِ اینها) زاهدبازی در بیاورد؛ با کسی ازدواج کند که به قول آقای خوشوقت: «از قیافهاش میترسد!» و بگوید «فِیاللَّهِ» است دیگر!
بعد یک چند صباحی تحمل میکند، اما خدای نکرده کم میآورد. هم به آن طرف آسیب میزند، هم به خودش.
منظور این نیست که مال و جمال برایتان مهم نباشد؛ بلکه منظور این است که معیار اصلی نباشد. اگر به خاطر اینها باشد، خدا تو را به خودت واگذار میکند (اِیکال میدهد). بعضیها واقعاً معیارشان فقط قیافه است. مثل آن بنده خدایی که رفته بود کتاب بخرد، گفته بود: «یک وجب کتاب سبز بدهید!» واقعاً بعضیها اینجوری انتخاب همسر میکنند؛ مثلاً میگوید قد اینجوری، تیپ اینجوری… همهاش ظاهر است و چیزی نیست.
این معنی خیلی بد است که «فقط چون باباش پول دارد» یا «فقط چون قیافه دارد» ازدواج کند.
اما تفریطش هم خطرناک است؛ اینکه بخواهد زیادهروی کند و هنوز خودش نرسیده به این مقام، ادای ایثارها را در بیاورد.
یک بنده خدایی میگفت: «با خودم گفتم اگر من این را نگیرم، هیچکس نمیگیرد! این روی زمین میماند.» رفته بود گرفته بود، بعداً هم جدا شده بود. میگفت: «بابا آنجوری که بهتر بود [که مجرد میماند]! حالا الان بدتر شد.»
مگر تو خدایی؟ به تو چه ربطی دارد که «نگیرم» و اینها؟ اینها خدایی کردن و «گندگی» کردن است.
آدم باید چشمش را روی ظواهر ببندد و معیار اصلی را «ایمان» قرار بدهد. الان در مشاورهها میگویند قیافه (چه برای آقا چه خانم) اگر مثلاً ۵۰ از ۱۰۰ امتیاز گرفت و ایمان داشت، خوب است. البته نسخه عمومی نمیشود پیچید.
۶. بیوفایی دنیا و تجربه مرگ نزدیکان
حالا میخواهم چه عرض کنم؟ این مسائل «معرفتی» است و به مرور درست میشود.
خیلی وقتها آقا! باید بروی در زندگی، «نامردی» ببینی از طرفت، تا خودت محبتت را ببُری. یعنی در متن زندگی آدم بعضی اینها را تجربه میکند. معرفت با تجربه به دست میآید. آدم تلخکامی میبیند، بیمعرفتی و بیوفایی میبیند.
مرحوم آقای مجتهدی (ظاهراً) میفرمودند:
«این دور و بریهایت را نگاه کن. روزی که بمیری، خیلی باوفا باشند، میآیند میکنندت تو خاک، بعد میروند. دو ساعت دیگر… نه! میروند در چلوکبابی مینشینند، بعد سرِ نوشابه “زرد” و “مشکی” دعوا میکنند! بعدِ چلوکباب، سرِ این بحث میکنند… دو ساعت بعد از اینکه دورت کردند زیر خاک!»
خیلی صحنه قشنگی است [برای عبرت]؛ من این را بارها در رستورانهای بعد از تدفین تجربه کردم. آدم بیاعتباری دنیا را میتواند به زیبایی ببیند.
پدر بزرگوارتان را خدا رحمت کند؛ بنده خدا خیلی با نمک و باصفا بود. ایشان دیابت داشت، ولی قندش را با نوشابه میخورد! چون باصفا بود. وقتی از دنیا رفت، نزدیک قبرشان یک دکهای بود که چیزمیز میفروخت. همان موقع که دفنش کردیم، پسرش آمد گفت:
«حاجی! پدرم نوشابه خیلی دوست داشت. این دکه خیلی نوشابه دارد…»
گفتم: اینها فقط مالِ قبلش بود! اینجا نوشابه تمام شد رفت.
«ای بچههایم»، «ای خانواده همسرم»… نه! دنیا به همین بیاعتباری است. آدم باید خودش را در آن تابوت ببیند. فکر کنید شما را دارند روی دست میبرند؛ یکدفعه همهچیز دنیا (ماشین، خانه پردیسان یا قم و…) بیاهمیت میشود. در متنِ همین تجربههاست که معرفت حاصل میشود. فکر و تجربه بسیار راهبر هستند.
۷. اتصال سیمها به نیروگاه مرکزی (خدا)
بعد آدم میفهمد که یک «رفیقِ بیکلک» بیشتر در دنیا نیست. تمام روابطش را با «او» تنظیم میکند. همه سیمها را میبُرد و از آنجا [خدا] انشعاب میگیرد. به هیچکسی سیمِ مستقیم وصل نمیکند.
(مثل سیمکشیهای عراق که از هر خانهای یک سیم رفته و کلاف سردرگمی است، نباشد). همه باید بیاید در نیروگاه مرکزی. محبت از آنجا پخش میشود و ریزش پیدا میکند.
آنوقت محبتِ آدم «بیتوقع» میشود.
خیلی قشنگ است؛ یکی از زیباییهای محبتِ «فِیاللَّهِ» این است که قرآن میفرماید:
«يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ»
(و غذا را با وجود دوست داشتنش [یا به خاطر دوستی خدا]، اطعام میکنند - سوره انسان، آیه ۸)
شاهدش هم آیه بعد است که میفرماید:
«لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا»
(ما از شما پاداش و سپاسی نمیخواهیم - سوره انسان، آیه ۹)
توقعاش صفر بود. نمیگوید «حاجی من اینقدر به این خدمت کردم، بیشعور اصلاً قدردان نیست! دستم نمک ندارد…»
آدمی که «فِیاللَّهِ» محبت کرده، دیگر کاری به کارِ واکنش مردم ندارد. حواسش به «او» [خدا] است و میداند او حواسش هست و گم نمیشود. هیچ خدمتی به خدا گم و گور نمیشود.
۸. گم نشدن اعمال نزد خدا
یکی از خوبیهای خدا این است که پروندهها آنجا گم نمیشود. من برای یکی از بخشهای اداریِ حوزه مدارک میبردم، هر چند سال اتاقشان عوض میشد و میگفتند مدارک گم شده، دوباره بیاور! (البته الان ماشاالله خیلی سیستم اداری بهتر شده).
طلبهها قدیم شوخی میکردند میگفتند: «سروکارت سه جا نیفتد: درمانگاه، پاسگاه و شورا!» اما در سیستم خدا پرونده گم نمیشود. خداوند حافظه عجیبی دارد.
قرآن مکرر میفرماید:
«لَا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى»
(پروردگارم نه اشتباه میکند و نه فراموش مینماید - سوره طه، آیه ۵۲)
خاطره:
یک بار رفتم خدمت آقای خوشوقت. ایشان جایی جلسه داشتند اما خبر نداده بودند. ما سه هفته رفتیم بیرون تهران، دیدیم جلسه نیست. هفته چهارم دیدیم هستند.
گفتم: «حاج آقا! ما سه هفته آمدیم اینجا ضایع شدیم.»
حاج آقا لبش را گاز گرفت و فرمود:
«إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا»
(ما پاداش کسی را که عمل نیکو انجام داده تباه نمیکنیم - سوره کهف، آیه ۳۰)
یعنی کسی درِ خانه خدا ضایع نمیشود. اگر سرمایهگذاری را روی مخلوق نکنی و روی خدا کنی، خدا ضایعت نمیکند.
۹. حدیث مکفّرین: رحمت خدا بر ناشناختهها
از عجایب طلبگی این است که تقریباً تمام طلبههایی که برای خدا خدمت و تبلیغ میکنند، از محل تبلیغشان بیمهری میبینند. امامجماعتهایی که برکنار میشوند یا استعفا میدهند، درد دلشان این است که «مردم وفا ندارند».
این از الطاف خداست! حدیث عجیبی داریم:
«إِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ تُرَفْرِفُ عَلَى رُءُوسِ الْمُكَفَّرِين»
(همانا رحمت خدا بال میگستراند بر سرِ “مکفّرین” - مضمون روایات)
«مُکفَّر» یعنی کسی که قدرش را نمیدانند و ناشناخته است (نه به معنای کافر). اگر «مکفّر» بودید، بدانید نشانه قبولی است.
خدا رحمتش را بالای سرِ مکفّرین بالگستر میکند. البته قدرِ پیامبر (ص) و امام حسین (ع) را هم ندانستند.
اگر دلبستهی مردم باشی، افسرده میشوی؛ اما اگر گفتی «لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً» و فِیاللَّهِ دوستشان داشتی، حالت خراب نمیشود. خدا گفته نوکریِ اینها را بکن، من نوکرتم هستم. سیمِ مستقیم به هیچکس وصل نمیشود.
۱۰. چهار چیز نایاب: نقد وسواس و کمالگرایی منفی
حدیثی هست که میگوید دنبال چهار چیز نروید که پیدا نمیکنید و بعد «آچمز» میشوید (چون به آنها نیاز دارید):
«لَا تَطْلُبْ فِي الدُّنْيَا أَرْبَعَةً وَ أَنْتَ لَا بُدَّ لَكَ مِنْهَا»
(در دنیا چهار چیز را نخواه در حالی که ناچاری از آنها داشته باشی)
- عمل بدون ریا: علت معنوی ترکِ عمل، «ریا» است. شیطان میگوید: «نکند بفهمند! نکند خوششان بیاید!» و باعث میشود کلاً عمل را ترک کنی. آقای خوشوقت میگفت: «کارت را انجام بده، ادای آدم مخلصها را در بیاور، ولی ادعای اخلاص نکن.»
- عالمی که به تمام علمش عمل کند: دنبال چنین عالمی نگرد (بیاستاد میمانی).
- دوست بدون عیب: (بیدوست میمانی).
- غذای بدون شُبهه: روایتی در وسائلالشیعه هست که شخصی دعا کرد برای رزق حلالِ طیبِ طاهرِ مطلق. حضرت فرمودند: «هَیهات! ذَاكَ قُوتُ الْأَنْبِيَاءِ» (آن غذای پیامبران است).
- شما دنبال غذایی باش که عقابت نکنند و حجت شرعی داشته باشی. وگرنه غذایی که هیچ شک و شبههای در آن نباشد، یا قوت انبیاء است یا از گرسنگی میمیری.
- قواعدی مثل «اصالة الطهارة» و «اصالة الحلیة» را برای همین گذاشتهاند. خودِ معصوم (ع) گوشت میخریدند و از بازار مسلمین استفاده میکردند. این احتیاطهای الکیِ ما باعث شده دزد ایمانمان را بزند.
۱۱. نقد رها کردن شهریه و اثر وضعی
در خاطرات خواندم که شخصی میگفت: «تنها پول حلالی که در دنیا میشود پیدا کرد، آنی است که از دستِ خودِ امام زمان (ارواحنا فداه) بگیری.» توسل کرده بود و مبلغ کمی گرفته بود که برکت کرده بود.
من این را زیاد گفتهام؛ طلبهای شهریه را ول میکند و میگوید «احتیاط کنیم شهریه نگیریم»، بعد میرود استاد دانشگاه میشود و از بیتالمال مسلمین (که غالباً مالیاتی است که به زور و با چوب و چماق از اقشار ضعیف و کارگر گرفته شده) استفاده میکند!
غربیها نوشتهاند مالیات را پولدارها درست کردند که کارهای دولت را با پول فقرا انجام دهند. آن وقت طلبه با افتخار میگوید: «من به خاطر شبهه در اموال امام زمان، رفتم سراغ حقوق دولتی!»
این مقایسه من را عصبانی میکند.
پاسخ به شبهه استفاده از وجوهات:
بعضیها میگویند «علمای شیعه از وجوهات استفاده نمیکردند». در طول تاریخ اگر ۱۰۰ هزار عالم داشته باشیم، شاید ۱۰ نفرشان این احتیاط را میکردند؛ بقیه ۹۹ هزار نفر استفاده میکردند و مراعات هم میکردند، چون «استخدام حضرت» بودند.
دیشب حدیث خواندم: «اِکْتَرَی» (حضرت اجاره کرد/به خدمت گرفت).
خادم حضرت باش، شبانهروزی خدمت کن، حضرت هم با تو خوب حساب میکنند. دبه نکن، کلاس نگذار، برو نوکری کن.
۱۲. قدرت خدا در خنثی کردن اثر وضعی
یکی از تلههای شیطان برای ناامید کردن مردم، ترساندن از «اثر وضعی» است.
امام صادق (ع) میفرماید دنبال «عِزّ قناعت» و «اللهِ کافی» باش. اگر در چارچوب خدمت به خدا و طبق وظیفه شرعی عمل کردی، خدا اثر وضعی (منفی) را برمیدارد.
یکی از توانمندیهای خدا این است که ما دست خدا را در اثر وضعی بسته میبینیم!
آیا ذکر «یَا مَن یَکفِی مِن کُلِّ شَیء» یا ماجرای «سَمَّ عَلَیه» (بسمالله بگو بر آن) را شنیدهاید؟
در ماجرای غذای مسمومی که به پیامبر (ص) دادند، ایشان با یک «بسمالله» اثر سم را خنثی کردند (هرچند آن صحابی، براء، شهید شد). امیرالمؤمنین (ع) هم در داستانی مشابه با ذکر خدا اثر غذا را بردند.
یعنی «اثر وضعی» تحت تأثیر «اذن الهی» کار میکند.
شما وظیفه شرعیت را انجام بده، احکام را یاد بگیر، کسب حلال داشته باش، خمس و زکاتت را بده.
خمس ویژگیاش این است که اموال را «پاکیزه» میکند («لِیُطَهِّرَهُم»). خمس، «اوساخ» (چرکیهای) اموال را خارج میکند.
امام رضا (ع) فرمودند: «کیست بیاید خمس مالش را بدهد تا من دعایش کنم؟» چون خمس وصل به امام است.
«پایان جلسه هفتم»
---------------------------------------------------------------------
💢 جلسه هشتم «1404/08/15»
📌🎙برای شنیده شدن صوت جلسه هفتم اینجا را کلیک کنید.
.
.
🔴موضوع:
ادامه حکمت ۲۸۹ نهجالبلاغه
«سلطنت شکم و ذهن»
.
🔰 مقدمه: سلطنت شکم و ذهن
بخش اول: رهایی از سلطنت شکم (خارجاً من سلطان بطنه)
[متن روایت مورد بحث]:
امیرالمومنین (علیهالسلام) در توصیف برادری که در راه خدا داشتند میفرمایند:
«…وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ…»
(نهج البلاغه، حکمت ۲۸۹)
از ویژگیهای این برادرِ امیرالمومنین (علیهالسلام) یکی این است که حضرت میفرمایند: ایشان از سلطنت بطن خودش و شکم خودش خارج بود؛ تحت سلطان بطنش نبود. در نتیجه:
۱. فَلا یَشتَهی ما لا یَجِد: چیزی که نداشت را اشتها به آن پیدا نمیکرد.
۲. وَ لا یُکثِرُ اِذا وَجَد: چیزی را هم که پیدا میکرد، در آن زیادهروی نمیکرد.
این معلوم میشود که «سلطان بطن» یک همچین حالتی دارد که انسان وقتی که ندارد، شیدا و در اشتیاق آنچه که دوست دارد و ندارد هست، و وقتی که دارد زیادهروی میکند.
این ویژگی مال همه تقریباً شهوات دنیوی هست؛ حالا «بطن» (شکم) به عنوان یک نمادِ خواستههای نفسانی است. همهی اینها سلطنت دارند، سلطان دارند و انسان اگر در سلطان اینها گرفتار بشود، خیلی وقتش و خیلی حالش اسراف میشود؛ حالش خیلی هدر میرود، وقتش خیلی هدر میرود.
بخش دوم: نقش «معرفت» در کنترل امیال و تغذیه
یک معرفتی هم میخواهد؛ یعنی این روشهای رژیم و اینها که خیلی هم متعارف شده و مشتری و انواع و اقسام هم دارد - از روشهای فیزیکی و نمیدانم جراحی و اینها گرفته تا روشهای تغذیهای و ورزشی و مبتنی بر پایههای مختلف - بهترین مدل رژیمی که آدمهایی که میخواهند رژیم بگیرند (این هم توصیه رژیمی که از همین فراز نهجالبلاغه میشود به نحوی استفادهاش کرد)، بحثِ معرفت و شناخت و آن اشراقی است که به آدم میشود برای حقیقت شهوات دنیا.
داستان عبرتآموز:
یک دوستی داشتیم، یک دفعه ایشان توی عرض یک مدت کمی ۳۰ کیلو اینها کم کرد. یک وقت من از ایشان پرسیدم که چی شد؟ خیلی جالب بود واسه ایشان حرفش؛ گفت که: «یک روزی یک دفعه گفتم که چی؟ آخه مثلاً غذا چیه؟»
مگر این اشراقی بهش شده بود که این همان فرمایش امیرالمومنین (علیهالسلام) که میگوید: «آقا غذا پر کردن یک کیسه است». واقعاً ایشان میگفت به این رسیدم، انگار به دلش افتاده بود که آدم دارد یک کیسه را پر میکند و این اشراق باعث شده بود.
گفتم: «مثلاً رژیم خاصی گرفتی؟ پیش مشاور خاصی رفتی؟» گفت: «نه، فقط همین معرفته، همین شناخت، ریشه اینها شناخت معرفت ماست.»
«مَا مِنْ حَرَكَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِيهَا إِلَى مَعْرِفَةٍ»
(تحف العقول، ص ۱۷۱ - روایت از امیرالمومنین ع)
هر حرکتی آدم بخواهد بزند، معرفت میخواهد. بدون معرفت ناقص است. روشهایی که مبتنی بر شناخت و معرفت نیست، شاید یک آثاری داشته باشد ولی نور ندارد؛ نورش را میگیرند.
یکی از آقایان علما میگفت که این آقای فلانی (یک بازیگری بود، رفته بود خیلی وزن کم کرده بود، از این بازیگرای طنز و اینها بود)، ایشان برای من گفت: «این آقای فلانی نورش رو ازش گرفتن؛ قبلاً یک نوری داشت بازی میکرد.»
این روشهای غیر مبتنی بر معرفت، هر چیزی آنهایی که به زور آدم یک کاری میکند، انگار آن حقیقته حاصل نمیشود.
بخش سوم: حقیقت دنیا و سؤال کلیدی «که چی؟»
نه! اگر ایشان «خارج من سلطان بطنه» [است]، چون تو فراز قبلی اصلاً دنیا برایش کوچک شده بود، شناخته بود دنیا را. حقیقت دنیا را، لذتهای دنیا را نگاه میکرد؛ به دنیا از بالا نگاه میکرد.
اینهمه دارند خرج میکنند که چی؟ برای اینکه مثلاً چند ثانیه این را بخورند! دیدی چه کار میکنند؟ چه دیزاین میکنند؟ قهوه را میدهند فیل بخورد بعد… پناه بر خدا! چه بازیهایی دارد دنیا، چه بازیهایی…
سلطنتِ بطن، سلطنتِ شهوت، سلطنت پست و مقام، سلطنت هر امر مادی… نه! خارج از سلطان [بودن یعنی این]. آن وقت آدمی که «خارج من سلطان بطنه»، زندگیاش بر اساس «ما یَجِد» (آنچه مییابد) میچرخد. خیلی این قشنگ است.
این طلبهها گاهی اوقات سوال میکنند مثلاً ماشین چی بخریم؟ خانه کجا بگیریم؟ ببینید آنی که فراهم میشود برای آدم، خودِ این یک هدایت الهی است. آنی که برایت فراهم میشود. میگوید حاج آقا من مثلاً اینوری هم داشتم اما آنوری هم دیدم… طرف برایش یک ماشینی فراهم شده ولی دنبال یک چیزی بهتر است؛ یا برعکس فراهم شده دنبال یک چیز پایینتری است. بعضی وقتها هر دوش اشتباه است.
میگوید که مثلاً من داداشم ماشینش خوب نیست، روم نمیشود این را سوار شوم. آقا نمیدانم حالا بعضیها سوءتفاهم میشود اگر بگویم، ولی وقتی رزق دنبال شما میآید، این یک نشانه است. البته صددرصد نیست، مشورت و گاهی اوقات این هم لازم است، ولی یک نشانه است.
ریاست و رزق:
خودِ اینکه رزق [میآید]… ریاست که تو بروی دنبالش نکبت است؛ ریاست که او تو را ول نمیکند، میچسبد به تو! به زور میآیند مجلس خبرگان میگذارند رئیس، شما هم فرار میکنی، شما هم تلاش میکنی نشود. حضرت میگوید مبارک [است]. رزقی که آدم دست و پا میزند، اینور اونور میزند… یک وقتهایی میخواهم این را عرض کنم، وجدان خودش یک ملاک است. برای بعضیها یک چیزایی محقق نمیشود، وجدان نمیشود.
بخش چهارم: مدیریت ذهن و خیال (شهوتکشی با فکر)
شهوتِ آنها را آدم تو خودش بکشد. شهوتکشی هم خیلی سخت نیست؛ عمدتاً با فکر و اینها میشود آدم شهوتکشی بکند. هم با «فکر کردن» و هم با «فکر نکردن»؛ این دو تا برای شهوتکشی است.
بهترین روش شهوتکشی که حالا تجربه و فرمایش یکی از بزرگان ما شنیدیم: ۹۰ درصد شهوتکشی توی فکر انجام میشود رفقا. با فکر کردن و فکر نکردن.
۱. فکر کردن (به عاقبت کار):
فکر کردن به حقیقتِ آن شیء و آن چیزی که آدم نسبت بهش خیلی علاقهمند است. چی مثلاً؟ “حاج آقا ما آن همچین مقامی، همچین موقعیتی، همچین پستی، همچین همسری، همچین ماشینی…”
آدم فکر کند که چی واقعاً؟ که چی؟ آخرش که چی؟
آنهایی که خوب فکر میکنند، گاهی خدا براشون یک تجربه کوچیکی هم فراهم میکند، میگوید بیا این هم برای اینکه بدونی «که چی». حالا هی چون بعضیها میگویند آقا ما دستمون به گوشت نمیرسه میگن پیف پیف بو میده… بیا اینم الان اینجا، یک تبلیغی میری امام جماعت هم میشی، یه ۱۰ روز میری میشی امام جماعت. امام جماعت شدن که اینقدر هی برات مهمه، امامت، ریاست… بیا اینم ۱۰ روز به چشم ببین که چی؟ واقعاً که چی؟ همه مثلاً کل شهر وایستادن شما رد شدی گفتن حاج آقا مخلصیم، خیلی ارادت، خیلی چاکریم…
۲. فکر نکردن (کنترل خیال):
و از آنور هم فکر نکردن. فکر نکردن به این فکربازیها، این خیالبازیها و خیالبافیهایی که ما داریم که عمده شهوات با همین خیالبافیها آدم را دچار میکند. حضرت فرمودند (از امیرالمومنین علیهالسلام نقل شده):
«مَنْ كَثُرَ فِكْرُهُ فِي الشَّهَوَاتِ دَعَتْهُ إِلَيْهَا»
(غرر الحکم، حدیث ۹۲۶۵)
کسی که زیاد تو شهوات فکر کند، بالاخره مبتلا به شهوات میشود.
یک چیزی معروف شده به نظرم چیز خوبی هم نیست - حالا بحث فقهی من کار ندارم ولی از لحاظ اخلاقی یکی از مُخرّبهها، خیلی مخربه، خیلی مُضره یعنی در آستانه حرمت به نظرت میرسد به خاطر این آثار سوئش - و آن اینکه میگویند: «فکر گناه، گناه ندارد». خیلی معروف شده فکر گناه گناه ندارد.
من اینجا توصیه میکنم دوستان از این فتوا تبعیت نکنند! بنا را بر این بگذارید که فکر گناه هم گناه دارد، بعد تاثیرش را تو زندگیتان ببینید.
جوانهایی که میآیند سراغتان برای مسئله کنترل مسائل غریزی و اینها - خیلی مراجعه زیاد خواهید داشت - یکی از مهمترین سوالات بچههایی که میخواهند خوب بشوند و نمیتوانند این است که ما غریزهمان را چجوری کنترل کنیم؟ مخصوصاً وقتی دسترسی نیست و مجرد و کذا و کذا…
بنده به نظرم همه عوامل کنترل غریزه ۱۵ درصد، این ۹۰ درصد [اشتباه لفظی استاد: منظور بخش عمده است] این یه دونه است: کنترل ذهن، کنترل فکر. خیالبافی را تعطیل کردن، تصورات را، تخیلات را.
مثال شمعک بخاری:
مثل شمعک بخاری است؛ این هم مثال برای رفقا میزنم. بخاری شمعکش که روشنه، تا پیچش را باز میکنی آتیش میگیره. ولی شمعکه که خاموشه، هی باید اون فندکه رو هی بزنی، هی بزنی… آخرش هم اگه ایرانی باشه الحمدلله نمیگیره!
فکر مثل اون شمعکه است. اگه شمعکتون را خاموش کردید، خیلی توی شعلهور شدن گناه موفقید انشاءالله خدا کمک کنه. ولی اگه اون شمعک روشن باشه، تا زمینهاش [فراهم شد]… نه! اونم شیطان میاد سخت جلوه میده. باور کن سخت نیست، واقعاً نه.
بخش پنجم: تکنیکهای عملی کنترل ذهن
نپرداختن به این. ۱۰ روز اول آدم شروع کند… حالا امتحان کنید ذهنتان را حساس کنید.
میگفتم اختیاراً نرید؛ هر وقت غیر اختیاری رفتید، هر جا یادتان آمد ناامید نشوید، همانجا برگردید. این را برای حضور قلبتون تو نماز هم میگفت، برای همین مسئله که عرض میکنم همینه. با اختیار خودِ آدم نرود. گاهی اوقات مینشیند میگوید خب بریم یه فیضی… این را تعطیل کن! با اختیار نرید. غیر اختیاری یه جاهایی پیش میآید، آدم حواسش نیست ذهنش یه دفعه درگیر میشه؛ هر جا آدم متوجه شد همونجا تو ۱۱ سی [اصطلاح نظامی/رانندگی: ترمز دستی] بکشه بره.
۱۰ روز، دو هفته این را مدیریت کند، بعد ذهن آدم یه حالتی دارد که چیز میشود… حالت یه وسواس خوبی، نه وسواس، یه حساسیت - اسمشو بذاریم حساسیت - خوبی پیدا میکند نسبت به [ورودیها].
البته کنترل فکر، ورودیها و خروجیهای ذهن آدم مدیریت کند؛ هر شوخی نکند، هر تصویری نبیند، هر فیلمی نبیند، اینها برای کنترل ذهن خیلی لازم است.
میخواهم این را عرض کنم چجور میشود که «لا یَشْتَهی ما لا یَجِد»؟ (چیزی که برایش فراهم نیست این اشتها در ایشان شعلهور نمیشود)؟ بخش عمدهاش با همین معرفت، شناخت، با کنترل اشتها و میشود، شدنی است.
بخش ششم: اعتیاد ذهن به «گذشته» و «آینده» (دیدگاه روانشناسی و دینی)
الان دیگه غربیها خیلی کار کردند. ما یه مقداری بالاخره به نظرم میرسد تو تجربهاش عقبتریم از آنها… تو تطبیقش به واقعیتش خیلی آقایون علما ما و بزرگان ما جلوترند قطعاً از آنها، ولی توی منقح کردن تجربههاشون خیلی کارهای جالبی کردند. الان یه دورههایی دارند، دوره مدیریت ذهن، مدیریت فکر و اینا. بسیار هم مهم میدانندش، خیلی اهمیت دارد. چرت و پرت هم زیاد میگن، حرف مفت هم زیاد دارند ولی اون بخشش که درسته خیلی خوب کار کردند.
ذهن باید در اختیار انسان باشد. دیشب یه کلیپ دو تا از دوستان همزمان برای من فرستاده بودند… خیلی جالب بود. یه آقای روانشناس معروف غربی دارد صحبت میکند، میگوید که:
«ذهن علاقهمند به فکر کردنه، میل به فکر؛ فکر میکند اگه فکر نکند نابود میشود. ذهن اینجوری ساخته شده. به چی فکر میکند؟ حسرت گذشته، نگرانی آینده.»
این دو تا ماده تغذیه ذهن؛ همش داره با اینا ور میره. اگه بهش بگی خفه شو، خاموش باش، فکر میکند داری حیاتش را ازش میگیری.
راهش هم اینه که «میل به فکر کردن» را تو خودتون کنترل کنید. میل به فکر کردن. بعضیا شهوت خیالبافی دارند یا حسرتخوری. هر دوش «حب الحزن» هم داریم، «طول الامل» هم داریم؛ هر دوش توی روایات مذموم معرفی شده.
حب الحزن: همش تو گذشته است. هیچی نشده، این نمیدونم آدم نشدیم… دائم داره از این غصههای افسرده کننده میخورد. غصه خوب هم داریم، غصه نشاطبخش هم داریم ولی غصههای ما عمدتاً انگیزهسوز و افسردهکننده یا [به اسم] تواضع…
اگه بود خیلی خوب بود، مردهشور خودشو… بعضی از ماها اینجوری میگه که بهش میگی که چرا میگی من آدم نشدم؟ اگه بری ازش بپرسی چرا آدم نشده، یه توجیه میخواد بکنه… ولی نه اگه واقعاً از روی معرفت باشه…
تعوذ بالله من حب الحزن:
اینکه گفته «تعوذ» یعنی این از ابزارهای مثل اعوذ بالله من الشیطان… یکی از کارهای شیطان، حزن الکی دادنه، حزن مضر دادنه، حزن سلبی، حزن از کار انداختن. یکی از کارهای شیطان حزنه. حزن ابزار شیطان است (نه هر حزنیها) ولی ۹۰ درصد حزنهای ما حزن شیطانیه.
خیلی تاثیر دادن ایام فاطمیه است گفتم دلتون رو نشکنن… ۹۰ درصد حزنهای ما چقدره؟ شیطانیه. اشیای الکی.
«إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ…» (روایت امام رضا ع)
چی غصه؟ چی گریه میکنی برای چی ناراحتی؟ اصلاً چه ارزشی ناراحتی داره تو دنیا؟ این «ان کنت باکیا» را اینجوری بخونید؛ حالا اصلاً چیزی تو این دنیا غصه خوردن ندارد وقتی خدا هست. فقط آدم باید غصه داغ بلند به قول اون بنده خدا باید داشته باشه، غم بزرگ باید داشته باشه.
بخش هفتم: شادی و غم (اصلاح سیستم عامل وجود)
البته من بگم باز فرحمون (شادیمان) هم فرح شیطانیه، اینم عرض کنم. ما چون تنظیماتمون، اون مرکز، اون سیستم عامل درست نشده، فرحمون هم فرحِ «بفضل الله» نیست.
خداوند میفرماید:
«قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُوا…»
(سوره یونس، آیه ۵۸)
بگو به فضل خدا و رحمت اوست که باید شاد باشند…
به این خوشحال باشیم. من چی دارم؟ من چه توانمندی دارم؟ رشد کردم، بزرگ شدم، اعتبار پیدا کردم، درس خوندم… اینا همش جمعِ عاد [اشاره به قوم عاد یا شاید عادت]… این همان داستان قارون است:
«إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي»
(سوره قصص، آیه ۷۸)
قارون گفت: این ثروت را به وسیله دانشی که نزد من است به دست آوردهام.
این خطرناک است. سلیمان (علیهالسلام) هم پولدار بود میگفت:
«هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي»
(سوره نمل، آیه ۴۰)
این دو مدل خوشحالی درست و غلط است. به فضل الله و به رحمته… [اما ما] همهمان الحمدلله داغون! فرحمون داغون چرا؟ چون اون مبدأ میل درست نیست، اون تنظیمات اصلی، اون پلتفرمی که این رو سوار اون سیستم عامل، اون درست نیست. خدا اونو برامون خودش درست کنه، از زهرا (س) درست کنه. حضرت صدیقه سلام الله علیها این کارهاشون خیلی خیلی معروفه و توانمند تو این کارا. وقتی توسل میکنیم اینا رو هم بخوایم. حالا در کنار هر چیزی که میخوایم بگیم مادر جان ما مبدأ میلمان ظاهراً درست نیست؛ بهمون گفتن همه خوشی و ناخوشیمون بر اساس یه مبدأ نادرستیه. هم حزنمون اینجوریه هم فرحمون.
بخش هشتم: رزق و ردِ احسان (داستان آیت الله مرعشی)
خدا روزی کنه، یک رزق خیر. ببینید یه چیزایی رزق شما میشود. فرار کردن از رزق هم همانقدر مذموم است که طلب بیش از حد رزق و حرص برای رزق مذمومه. هر دوتش بده.
برای چی گفتن رد احسان اینجوریه؟ «رد الاحسان…» چرا اینجوری گفتن؟
آقا شما چیکار داری که از چه طریقی میخواد رزقت برسه؟ چرا فضولی میکنی تو کار خدا؟
«نه من میخوام زیر بار منت پدرم نباشم.» شما چه ربطی داره؟ امام زمان اراده کردند پدر شما یه سهمی سر این سفره داشته باشند.
مثل این میمونه که بری کفشداری حرم - دیدی کفشهای حرم رو اونجا مثلاً این استانداره، اون نمیدونم آیتالله، این یکی دکتره - حرم من خیلی آدم عجیب غریب گاهی میبینم تو کفشداری اینجوریه دیگه، افتخاریه. بعد بگی آقا من زشته، کفشمو ندادی! خب داری محرومش میکنی، اون بزرگوار با منت رفته چقدر این در اون در زده پارتی بازی کرده که بهش بگن بیا اینجا کفش بگیره از شما، شما بهش ندید!
البته اینو نگید باباتون میخواید ازش پول بگیرید (عرض کردم به رفقا) ولی خدا یه منتی گذاشته سر اون پدر.
داستان خانه دار شدن آیت الله مرعشی:
آقای مرعشی (رحمة الله علیه) یه داستانی دارند خانه دار شدنشون، مطالعه کنید قشنگه.
میگن که صاحبخونه از خونه بیرونمون کرده بود و اینا، بیخونه اومدم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها عرض کردم ما خلاصه اینجوریه اوضاعمون ظاهراً.
میگفتند همون تو حرم یکی اومد گفت که دایی دنبالت میگرده. داییمون… دایی متمولی ایشان داشته ظاهراً، خیلی هم ارتباطی نداشتن قبلش با هم یا مثلاً چطور بوده سبک زندگیشون یادم نیست، یه ارتباطشون کم بود.
بعد یه دفعه میگه داییمون فلان جا وعده کردیم. چجوری رفته بود دیده بود، گفته بود سید شبا من یه نذر مشکلی، مهمی داشتم و گفتم اگه مشکلم حل بشه برای یه طلبه خونه میخرم. و بعد که مشکلم حل شد، گفتم کی بهتر از [شما]. خونهمون یه خونه خیلی خوبی برای ایشون میخرن.
[پایان متن قابل استفاده - متن در ادامه دچار تکرار ماشینی شده است]
توضیحات تکمیلی و نکات کلیدی متن:
- سلطانِ بطن و ذهن: محور اصلی سخنرانی، تسلط بر دو حوزه “شکم” و “ذهن” است. استاد با استفاده از کلام امیرالمومنین (ع) بیان میکند که مومن واقعی کسی است که تحت فرمانروایی شکمش نیست؛ یعنی اگر ندارد، بیتابی نمیکند و اگر دارد، زیادهروی نمیکند.
- رژیم معرفتی: ایشان رژیمهای لاغری فیزیکی را بدون “معرفت” و “نور” میداند. کلید اصلی کنترل اشتها، درکِ حقیقتِ غذا (پر کردن کیسه) و سوال “که چی؟” (هدف غایی) است.
- تکنیک شمعک بخاری: برای کنترل ذهن و شهوت، تمثیل زیبایی به کار رفته است. ذهن مثل شمعک بخاری است؛ اگر روشن باشد (خیالبافی و فکر گناه)، با کوچکترین جرقهای گناه شعلهور میشود. راه حل، خاموش کردن شمعک (کنترل ورودیهای ذهن و نپرداختن به خیالات) است.
- غم و شادی الهی vs شیطانی: استاد نقد مهمی به “غمهای افسردهکننده” و “شادیهای مبتنی بر داشتههای شخصی” وارد میکند. غمِ درست، غمِ بر حسین (ع) و غمِ معنوی است، و شادی درست، شادی به فضل خداست (نه به علم و قدرت خود، مانند قارون).
- پذیرش رزق: در پایان، به پرهیز از تکبر در پذیرش رزق اشاره میشود. رد کردن احسان دیگران (مثلاً کمک پدر) به بهانه استقلال، گاهی محروم کردن دیگران از توفیق خدمت و دخالت در کار خداست.
«پایان جلسه هشتم»
---------------------------------------------------------------------
💢 جلسه نهم «1404/08/29»
📌🎙برای شنیده شدن صوت جلسه هفتم اینجا را کلیک کنید.
.
.